برای
#تعطیلات عیدت دنبال
#رمان هستی؟ ☺️
ی رمان مهدوی و
#مذهبی که حسابی از خوندنش لذت ببری؟!😊
چندین عاشقانه مذهبی فقطططط در یییک رمان...😳 مگه میشههعهه اصلا مگه داریم😍😍😍
#بخشی از رمانی که تو
#ایتا #غوغا کرده
👇🏾👇🏻👇🏼
#مهتاب بدون اینکه نفسی بکشد روی تابلو پشت سرهم
#فرمول قطار میکرد..
نگاهی به ساعتم انداختم که ۱۲:۱۰ را نشان میداد..
شکمم قار و قوری کرد و به یادم افتاد که خانواده دایی به
#اصفهان امدند و امروز ناهار مهمان مادرجون هستیم..
با فکر به
#حسین ، ضربان قلبم حسابی بالا رفت.. حسینی که هیچ وقت حتی نگاهش سمت من نیامد..
آهی از ته دل میکشم که مهتاب ختم جلسه را اعلام می کند و من بدون اینکه از چند دقیقه پایانی کلاسم چیزی فهمیده باشم از
#آموزشگاه بیرون زدم ...
کمی بعد زنگ در را فشردم و در دلم خدا خدا میکردم که ای کاش
#حسین درا باز نکند چون مطمین بودم همانجا
#غش میکنم..
برای بار سوم زنگ میزنم و باعصبانیت ناشی از حال بدی ام میغرم:
_اههههه پس چرا نمیا...
که همان لحظه در باز می شود و چهره محمد حسین نمایان..
#حرف در
#دهانم می ماند و...
به قلم:
#A_h
#عاشقانه_مذهبی خون ها
#آتیشی بپرید تو😁😍
👇🏼👇👇🏽👇🏿👇🏼👇🏽👇🏾👇🏼
╭━━⊰❀🌿🕊❀⊱━━╮
@MahdiAdrakni313
╰━━⊰❀🕊🌿❀⊱━━╯