🔹️همه جون من و باباشه بارونه؛ داره میباره رو سر اصغر؛ نه اشکامه آسمون؛ پره ابره یا چش من تاره؛ نه اشکامه عموشم رفته آب بیاره قول عباس نشد نداره پسرم توو آغوش باباش تا عمو برگرده بیداره گل بابایی/ علی لالایی آروم شد؛ نکنه جون داد؟ پسر نازم؛ نه ! خوابش برد ای مردم! پسرم چی شد؟ نه اومد پیشم؛ نه آبی خورد پسرم گرمش میشه مردم دلم از غم آتیشه مردم نکنه خیلی تشنه باشه همه جونِ من و باباشه گلِ بابایی/ علی لالایی داشت می‌کَند؛ زمینو باباش نمی‌دیدم من؛ نگو قبره! آرومم؛ که نگن مردم عروسِ زهرا؛ چه بی صبره چرا هی باباش میشه مضطر عباشو انداخت روی اصغر چرا خون ریخته از قنداقه گل من پرپر شد از ساقه گلِ بابایی/ علی لالایی می‌باره؛ رباب امروزم برا قحط آب؛ آه از غزه می‌میریم؛ برا اون طفلی که پرید از خواب؛ آه از غزه داره هی جون می‌ده هر لحظه زیر بارون موشک، غزه گلای شیش ماهه پژمردن روی دست باباشون مردن بخوابید آروم / گلای غزه شاعر: رضا یزدانی @rezayazdaanii