✧رِضـــ۱۲۸ـــوان✧
.
از موقعی ڪہ عمو بهش گفت تو رو میڪشند، دیگہ سر از پا نمیشناخت، اول رفت تو خیمہ، مادرم شمشیرم رو بده، خودش رو آماده ڪرد
.