دو شب هست که ماه، بغض هایش🥺 را فرو میخورد. سنگ فرش های کوچه های تنگ کوفه ، احساس نفس تنگی می‌کنند.😔 شب از ستاره های 🌗 دردناکش آویزان هست، بوی خون، کوفه را دچار خفقان کرده، فریاد سکوت، خواب را بر شهر حرام کرده هست؛ شهری که سال هاست به بوی غربت دچار هست😢، شهر نفرین شده ای که سال هاست دلتنگی هایش💔 را گریه نکرده.... شهری که آرزوهایش بوی نفرین می‌دهد؛ بوی خون می‌دهد و بوی دلتنگی و غربت. دو شب هست که نخلستان های🌴 کوفه، دلتنگی هایشان را بغض کرده اند تا شاید دوباره عطش ناگفته هایشان را در تشنگی 🕳چاه فریاد کنند؛ چاهی که هر شب، مظلومیت مردی خداگونه را با پرنده هایی🕊 که بر دهانه اش حلقه می زدند، گریه می‌کرد😭 ؛ بزرگ مردی که نفس هایش بوی خدا می داد. همه ی وقت تنهایی که پیراهن تنگ غربتش در دنیایی که وسعت بودنش را تحمل نمیکرد، می آزردش. مهربانی که هوای دورنگی و شرجی شهر، گلوگیر می شدش💔. آفتابی بود از جنس دریاها دلتنگی هایش بوی اشک های خدا را می داد و بغض هایش بوی رفتن❤️‍🩹. عدالتی که بر شانه های پیامبر صلی الله علیه و آله به عمر چند هزار ساله خدایان سنگی پایان داد. مسیحا دمی که آسمان🌌، آرزوی قدم هایش را داشت. بغض تلنباری که شانه هیچ دیواری تحمل گریه هایش را نداشت.😩 ✍ _زینبی۳۱۵_ 🆔 @rezvanalreza