بسم ربّ . . . سختی‌های راه، بیش از پیش خود را به او نشان داده‌اند، و او خسته است و راه به جایی نبرده.. از هر راه و بیراهه به سمت مقصد رفت و جز بن بست حاصلی نداشت پشیمانی تمام وجودش را گرفته و گوش‌هایش زنگ می‌زند از هجمهٔ سرزنش‌های هم مسیرانش... وقت‌کشی کرده و حاصلی به عمل نیامده است . زمانی را به یاد آورد که با کسی به مشورت نشست تا راه از چاه باز شناسد، و اکنون در میانه چاه قرار دارد. مشورت کرد، اما فراموش کرده بود قوّهٔ ترس را، که به جان او افتاده بود که اطمینانش بود و مرجع مشورتش.... اکنون راهِ‌حل را بر او و دوستانش بسته؛ و او را از هدف باز داشته. . . چاره‌ای جز اقرار به ندامت نداشت تا بلکه باز بتواند با عاقلانِ هم‌مسیرش که ترس نداشته باشند از ادامهٔ مسیر، به مشورت بنشیند تا بهترین راه‌ها را بیابند، و آن راه بهترین و نیکوترین مسیر به سوی اهدافشان باشد... 📚•| @Rezvaninstitute