شخصي آمده بود خدمت شيخ حسنعلي نخودكي گفته بود: كه ملخ‌ها گندم‌ها را مي‌خورند، گفته بود: خوب زكات نمي دهي، دارند حقّ خودشان را مي‌خورند، حقّ فقرا را نمي دهي و اين‌ها هم حقّ فقرا را مي‌خورند، گفت: قول مي‌دهم كه زكات دهم، گفت: يك دعا برايت مي‌نويسم برو آن را در زمينت خاك كن! از قول من هم به ملخ‌ها بگو ملخ‌ها به زمين بنشينيد، و علف‌هاي هرزه را بخوريد؛ گندم‌ها درشت مي‌شود به شرطي كه حق فقرا را بدهي، گفت باشد، دعا را گرفتم و در زمين چال كردم گفتم: ملخ ها! آقا شيخ حسنعلي مي‌گويد كه علف‌هاي هرزه را بخوريد، ملخ،‌ها از روي گندم‌ها پا شدند، نشستند روي زمين و علف‌هاي هزره دور گندم‌ها را خوردند. گندم‌ها درشت شد رشد كرد و او هم حقّ فقرا را داد. زكات نمي دهيد خوب مي‌برند، بفهميد از كجا مي‌خوريد. وقتي يك ميليون تومان وجوهات شرعي خود راكه بايد بدهي، نمي دهي، خوب كلاهبرداري از راه مي‌رسد، و با رندي آن را مي‌خورد و بعد هم كه حساب مي‌كني مي‌بيني يك ميليون توماني را كه بايد سهم سادات مي‌دادي برده، خُب، چرا زكات نمي دهي؟ چرا حق خدا را نمي دهي كه او ببرد و به جايي هم حساب نشود؟ هر كه گريزد ز خراجات شام باركش غول بيابان شود آن طرف دنيا مي‌روي، بهترين قرص و دارويي كه استاندارد بين المللي دارد و همه دنيا هم قبولش دارند، مي‌خوري ولي خوب نمي شوي امّا از اين طرف مي‌گويد: «و الشفاء في تربته»؛ من شفا را در خاك كربلاي حسينم قرار دادم، يك ذره تربت حسين عليه السلام در دهانت بگذاري كار تمام است؛ آن شخص كه به امام حسين عليه السلام زخم زبان زد، مشك‌هاي آب را خورد امّا عاقبت مُرد و خوب نشد، چون دل امام حسين عليه السلام را سوزاند. خدا بايد اثر بدهد. ادامه دارد...🌱