غزل شب جمعه التماس دعا ما در این بزم اگر یار مقرب هستیم همه مدیون دعای شب زینب هستیم جعفری درد دل حضرت زینب س ریزم به پای خون تو اشک مضاف را جاری کنم ز دیده ی خود دُرّ صاف را حلق بریده ات جگرم را دریده است داغ تو ریش کرده دل هر کلاف را از خیمه تا به تلّ و ز تل تا به قتله گاه صد مرتبه دویده ام این دو مصاف را دعوا سر گرفتن راس از تن تو بود هرچند حل نمود سنان، اختلاف را آغشته بود تیزی شمشیرها به شرک در کوفه گیرم از همه این اعتراف را حجّم که ناتمام شد و میکنم تمام گِرد وجود مُثله ی تو این طواف را بر جسم تازیانه خور خویش می خرم بعد از تو زخم نیزه و ردّ غلاف را چون می روم به معرض دید غریبه ها دریاب اشک خواهرت امّ العفاف را باید کنم اضافه به بار مصیبتم در کوچه ها شنیدن حرف گزاف را در اوج صبر مانده ام و زجر میکشم وقتش رسیده فتح کنم کوه قاف را حسین جعفری