و به هر سوى هجوم آورد، گروهى را كشته و گروهى ديگر را زخمى كرد. كسى را ياراى مقاومت در برابر او نبود.
ساعتى بدين منوال گذشت تا اينكه از شدت گرما و جراحتهاى فراوان، تشنگى بر او غلبه كرد و ناچار به سوى خيمهگاه بازگشت تا بار ديگر پدر را زيارت و با او وداع كند و اگر در خيمهگاه آبى هست، با آن رفع تشنگى كند؛ اما آبى موجود نبود و امام حسين (ع) خود بيش از ديگران تشنه بود. از اين رو، امام (ع) فرزندش را با اين جملات نوازش فرمود: شكيبايى كن و به نبرد با ستم پيشگان ادامه ده! در اندك زمانى جدت، رسول خدا(ص) را ملاقات مىكنى و به دست او سيراب مىگردى و هرگز تشنه نخواهى شد.
على اكبر (ع) بدون اينكه قطرهاى آب بنوشد، بار ديگر به ميدان شتافت و اين بار نيز با حملات حيدرى خويش آتشى در خرمن دشمنان انداخت و تعدادى را طعمه شمشير برّان خويش كرد. در اين هنگام، مرّة بن منقذ عبدى، كه از سپاهيان عمربن سعد بود، به اطرافيان خود گفت: گناه تمام اعراب بر گردن من باشد اگر اين جوان هاشمى از پيش من بگذرد و من مادرش را به عزايش ننشانم.
مرّةبن منقذ براى به شهادت رساندن على اكبر (ع) پى فرصتى مىگشت و همين كه على اكبر (ع) از پيش روى او عبور كرد بر آن حضرت حمله آورد و با نيزه (وبه قولى با تير) وى را از پاى در آورد. برخى مورخان نوشتهاند كه وى شمشيرى بر فرق على اكبر (ع) زد و فرقش را شكافت.
در اين هنگام على اكبر(ع) در محاصره دشمنان افتاد و آماج شمشيرها و نيزههاى آنان قرار گرفت. جراحتهاى فراوان، او را از خود بىخود ساخت، دست در گردن اسب خويش انداخت و تن به قضاى الهى داد. اسب وفادارش تلاش فراوان نمود كه سوار خويش را از صحنه نبرد بيرون برد؛ اما به هر سوى مىگريخت راه را بسته مىديد. سرانجام، راكب و مركب به زمين افتاده و صداى على اكبر (ع) بلند شد و پدرش را به يارى طلبيد:
يا اَبَتاهُ عَليْكَ مِنّىالسَّلامُ هذا جَدّى رَسُولُ اللّهِ يَقْرَؤُكَ السَّلام وَ يَقُولُ عَجِّلِ الْقُدوُمَ اِلَيْنا.
امام حسين(ع) كه نگران وضعيت على اكبر(ع) بود، با شنيدن صداى او به ميدان نبرد آمد. ستمكاران را از اطراف فرزندش دور ساخت و نزديك وى آمد، در حالى كه هنوز رمقى در تن داشت. وقتى كه فرزندش را با آن حال ديد، بسيار متأثر گرديد و بىاختيار اشك از چشمانش سرازير شد و فرمود: «خدا بكشد جماعتى را كه تو را كشتند! چه چيز آنان را جرى كرد كه از خدا و رسولش واهمه نكرده و پرده حرمت رسول خدا را دريدند». سپس فرمود: «اى فرزندم! عَلَى الدُّنْيا بَعْدُكَ الْعَفا».در اين هنگام، زينب كبرى (س) از خيمهها بيرون شتافت و در حالى كه بر فرزند برادرش ندبه مىكرد به سوى ميدان نبرد دويد تا اين كه به برادرش، امام حسين (ع) رسيد كه ماتم زده در كنار پيكر على اكبر (ع) نشسته و بر او مىگريست. زينب (س) در حالى كه ازاين مصيبت بىتابى مىكرد، خود را روى جسد علىاكبر (ع) انداخت و بسيار بر او گريست. امام حسين (ع) خواهرش، زينب كبرى (س) را از نعش علىاكبر جدا كرد و به خيمه برگرداند. سپس به جوانان بنىهاشمى فرمود كه پيكر علىاكبر (ع) را از قتلگاه بيرون برده و در خيمهاى كه در مقابل آن مىجنگيدند، بگذارند.(5)
كلمات شريفه
1. قالَ الحسين (ع): اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَالْباطِلَ لايُتَناهى عَنْهُ، لِيَرْغَبُ الْمُؤمِنُ فِى لِقاءِ رَبِّهِ(6).
آيا نمىبينيد كه به حق عمل نمىشود و از باطل جلوگيرى نمىگردد؟ پس مؤمن بايد براى لقاى پروردگارش (شهادت در راه خدا) آماده گردد.
2. قالَ (ع): فَاِنّي لااَرَى الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَةً وَالْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاَّ بَرَماً.(7)
من از مرگ، جز سعادت و از همزيستى با ستمكاران، جز به ستوه آمدن چيزى نمىبينم.
3. قالَ (ع): اَيُّهَا النَّاسُ مَنْ جادَ سادَ وَمَنْ بَخِلَ رَذَلَ.(8)
اى مردم! هر كه بخشندگى كرد، بزرگى يافت و هر كه بخل ورزيد، به پستى دچار گشت.
4. قالَ (ع): اِنَّ الْحِلْمَ زينَةٌ وَالْوَفاءَ مُرُوَّةٌ.(9)
به راستى بردبارى زينت، و وفادارى جوانمردى است.
5. قالَ (ع):
اَلْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ العارِ
وَالْعارُ اَوْلى مِنْ دُخُولِ النَّارِ(10)
مرگ براى انسان بهتر است از مرتكب شدن ننگ؛ و ننگ براى انسان سزاوارتر است از افتادن در آتش (جهنم).
https://eitaa.com/roghaiiename