خانه ی پدر که می آمد، بیکار نمینشست. اول از پدر شروع میکرد، موها و محاسنش را اصلاح میکرد. ناخن هایش را میگرفت و لباس تمیز به بابا می پوشاند.بعد هم میرفت سراغ خانه.اگر کاری روی زمین مانده بود،انجام میداد.. ✍به روایت مادربزرگوارشهید همیشه درخانه درکارها خیلی کمک میکرد، وقتی هم که مهمان داشتیم بیشتر خودش پذیرایی میکرد.. وقتی که غذا آماده میشد در پهن کردن وچیدن سفره و بعد هم کمک میکرد سفره راجمع کنیم و داخل آشپزخانه می امد ومی گفت خانمم شما خسته شدی من همه ی کارهارا انجام میدهم ✍به روایت همسرشهید 🌷