🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۱۵۲
خونه رفتن دلم رو آروم نمیکرد
سمت مسجد بودم
تو حیاط مسجد کنار حوض به یاد روجای شیرین زبون وضو گرفتم و راهی شدم
چند روز نماز رو برای خودم تکرار کرده بودم و حالا راحت میتونستم بخونم.
کسی تو مسجد نبود رفتم داخل و اول دورکعت نماز خوندم بعد نشستم و شروع کردم به دردو دل کردن با خدا
خدایی که این روزها حضورش رو تو قلبم احساس میکردم .
نزدیکای ظهر بود باید با پدر صحبت میکردم
از بیمارستان رفتم سمت مسجد
وقتی سراغ بابا رو از حاج محمود گرفتم
گفت که رفته تا خیریه و برمیگرده
رفتم داخل مسجد و نشستم تا کمی خستگیم رو رفع کنم همون موقع صدای آشنایی از طرف مردها میامد
نمیخواستم گوش کنم ولی این صدا برام خیلی آشنا بود وقتی داشت با خدا حرف میزد و میگفت:
_من آدم بد ؛ خودم قبول دارم
تو خوب ؛ من و ببخش...
حالا که من سر تا پا تقصیر رو میبخشی
میشه مهرم رو به دلش ببخشی؟
خدا جون من که کسی رو ندارم جز خودت
خودت گفتی هر چی خواستیم فقط از خودت بخواهیم
خب منم سوجان رو میخوام
زندگیم با بودنش زندگی میشه
من که توبه کردم از هر گناهی
من که به ببخشش خودت ایمان دارم
این محبت رو هم در حق من بکن نگذار از دستش بدم دل که حرف حالیش نیست
گیر کرده پیشش...
خودت یه کاری کن سوجان من رو بخواد
قول میدم تا اخر عمر نوکریش رو بکنم
قول میدم از گل نازک تر به دخترش نگم
خدایاحاجت به مسجد آوردم.
اينبار داشتنش حتمي خواهد بود جانان من...
آخر خدا كه حالم را ديد، خودش در اجابت دعاهايم آمين خواهد گفت!
آروم و بی صدا از مسجد امدم بیرون
همون موقع بابا هم رسید باهم به دفترش رفتیم
_بابا روز اول که آقا محمد از من خواستگاری کرد گفتم نه...
الان نمیدونم چی شده که حس میکنم ....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۱۵۳
بابا دستی به صورتش کشید و گفت:
باباجون دوتا عشق داریم
یه عشق زودگذر قبل از خوندن خطبه
یه عشق که محکم تر و پایدارتر هست عشقیه که بعد از خطبه تو دل زن و شوهر می افته.
سرم رو پایین انداختم و گفتم:
_پدر جون هیچ وقت فکر نمیکردم یه ازدواج مصلحتی که فقط برای نجات جونم بود به اینجا ختم بشه
چرا بعد خطبه عشق محکم و پایدارتر هست؟
_چون هر نگاه و هر لمس فقط از روی محبت و دوست داشتن هست ولی همین نگاه اگر قبل از خوندن کلام خدا باشه احتمال گناه درش هست پاکی کاملی نداره
باباجون نگاه اگر خطا بره کار خراب میشه
سوجان بابا!!
_بله
_درسته محمد خطا رفت ولی برگشت
مگر نه اینکه خدا گفته توبه کنید من می پذیرم؟
شاید عشقی که خدا تو دل محمد گذاشته هدیه همون توبه ای هست که کرده
سوجان دخترم از اینجا به بعد با خودت هست
فکرات رو بکن به من خبر بده
محمد که غم عالم رو دلش بود اون رو از نگاههای سرگردونش خوندم
شاید بخواد با تو صحبت کنه
_آره بابا پیام داد جواب پیامش رو ندادم
_پیام؟
_بله
پیام گذاشت که ....
_نیازی نیست بگی ؛ ان شاالله که خیره ...
رفتم خونه سر جانماز نشستم و بعد از توسل به خدا به حرفهای بابا فکر کردم لحظه ای تمام حرفهای محمد که تو مسجد خالصانه میگفت رو هم به یادآوردم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۱۵۴
قرآن را برداشتم استخاره که گرفتم دلم آرام گرفت
دلم جایی حوالی آن طرف پرده ی مسجد مانده بود
شاید اعترافی که با صداقت پیش خدا میکرد از تمام حرفهای عاشقانه برایم زیبا تر بود که این چنین دلم آرام گرفت بود.
گوشی ام را برداشت و بدایش تایپ کردم
_سلام آقا محمد
من نگاه خدا رو برای زندگیمون آرزو دارم امیدوارم اول پدری مهربان برای روجای من باشید بعد همسرم.
بدون تردید فرستادم
دقیقه ای بعد پیامش که آمد لبخندم دو چندان شد به این همه احساس پاک
_سوجان خانم قول میدم اول تکیه گاهی برای روجا بعد همدم و همسفری برای شما باشم.
آرامش من...
در طنینِ خنده های توست که
معنا پیدا میکند .
خنده هایی از جنسِ خاکِ باران خورده ,
شمیم یاس و یاسمن و نکهتِ نسترن ,
که زنده میکند و می میراند و باز زنده میکند,
گویی با هر لبخندت...
خدا به زمین می آید,
تا از روح خودش در کالبد بی جانِ من
بدمد و به عرش بازگردد .
لبخند بزن و سرشارم کن از عشق و از
زندگی و از خودت که...
باران را میمانی.
"پایان"
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romankademazhabe
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛