رمـانکـده مـذهـبـی
¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥♡🇮🇷♡¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥ 💠رمان مستند، واقعی
¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥♡🇮🇷♡¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥ 💠رمان مستند، واقعی، از جنس گاندو، و امنیتی 👈جلد دوم (سری دوم) ✍ قسمت ۱۰۳ و ۱۰۴ چون در ظاهر یه سرقت بود ولی همش امنیتی و ضد امنیتی بود. رفتم دیدم درب خونه طوفان موشه، نیم لَنگ هست و بازه. معطل نکردم .. درو باز کردم و کله کردم رفتم توی حیاط و دیدم یکی توی حیاط هست. از پشت رفتم نزدیکش و داشت یه خرده با دیوار حیاط ور میرفت و معلوم نبود چیکار میکرد و چی جاساز میکرد.. دو سه تا از پشت زدم روی شونه هاش و اونم برگشت نگام کرد و گفتم: +تو طوفان موشه هستی؟ _سام علیک..فرمااایییششش. + خیال میکنی خیلی لاتی؟ _به تو مربوط نیست. کارت و بگو و بعدشم بزن به چاک و برو گمشو تا قیافه تخست و نبینم.. اگه شیر فم شد بگو و بعدش هررری. +آها..که اینطور... باشه.. میزنم به چاک. اما به وقتش.. ولی اول از همه، همین الآن بهم بگو کوروش خزلی کجاست؟ _من چمیدونم کیه؟ +تو خوب میدونی کیه. همونیه که وقتی یه پول گنده بیاد دستش اول میاد پیش تو خودش و میسازه. چون ظاهراً هم جنسات خوبه، و هم مکان دار خوبی هستی.. مکانت چند ستاره هست؟ پنج ستاره؟ یا تک ستاره؟ یا هفت ستاره؟یا به قیمت بدبخت کردن جوون مردم.؟ اومد سمتم که مثال قلدر بازی در بیاره، یقش و گرفتم و هولش دادم و چسبوندمش به دیوار. انقدر عصبی شده بودم و داشتم حرص میخوردم ، برای اینکه فشار عصبی زیادی روی من بود و از خشمی که داشتم مشتم و بردم نزدیک صورت و چشمای طوفان موشه و گفتم: +ببین سنت از من بیشتره.. حداقل به قیافت میخوره ۶۰ ساله باشی. اینی هم که میبینی آوردمش بالا، مشت منه. باهاش خیلیارو از پا در آوردم.. از گنده قاچاقچی بین المللی که مستقر در بندرعباس بود تا گنده قاچاقچی و پخش‌کننده اسلحه و مواد افیونی و مافیای قاچاق شمش طلا و تروریست‌های تکفیری و افسرای اطلاعاتی آمریکا و اسراییل..! با این مشتی که آوردم جلوی صورتت، خیلیارو بدبخت کردم.. دقیقا نگاه کن، با همین مشتم. یه کم ترسید و آب دهنش و قورت داد ... بهش گفتم: +پس خوب گوشات و، وا کن و ببین چی میگم بهت طوفان موشه، اگه میخوای ترکیب قیافت این آخر عمری به هم نریزم و باعث خنده ی همسایه ها و مردم اینجا نشی، و اگه میخوای دماغت و جوری نزنم که از جلوی صورتت نره پس گردنت نچسبه، عین بچه آدم جواب بده. وگرنه حیوون بازی در بیاری منم سگ میشم و اونوقت چیزی رو میبینی که نباید ببینی. پس مثل آدم بگو اون پسره کجاست؟ _آقا من نوکر شما هستم.. جانم بگو چی میخوای؟ +نه.. مثل اینکه هنوز حالیت نشده.. تو خوب میدونی وقتی میگم پسره کجاست، کی و میگم.. باشه میتونی نگی. اما مثل اینکه باید حالیت کنم که کاملا جدی هستم. ببین طوفان موشه، برای بار آخر بهت هشدار میدم قبل اینکه اون روی من و بالا بیاری..مثل آدم بهم بگو کوروش خزلی کجاست؟ _شما از نیروی انتظامی هستید؟ +خیر...از اداره ی(.....)هستم که اونِشم به تو ربطی نداره.. ترسید و گفت: _آقا من درخدمتتم اصلا.. کوروش خزلی که سهله. پدر__مادر و ، جد و آبادکوروش خزلی رو هم لو میدم. +آهاااا. آفرین. حاال شد..تازه شدی بچه‌ی آدم.. حالا وقتم و نگیر و بهم بگو کوروش خزلی دقیقا الآن کجاست؟ _اینجاست.(اشاره کرد به طبقه بالای خونش.) امر دیگه ای هم باشه من نوکر پدرتم هستم. فقط با من کار نداشته باش خونه های روستایی بزرگ و حیاط دار و باغ دار هست معمولا. همزمان که طوفان موشه، گفت اینجاست و به طبقه بالا اشاره کرد، یعنی توی خونش، و داشت همین جور حرف میزد، دیدم یکی از روی پله ها پرید و داره از توی حیاط فرار میکنه و میره سمت یه باغی که پشت خونه طوفان موشه بود.. داد زدم گفتم: _واااایییسسسااااا. از پشت که دیدمش فهمیدم خود کوروش خزلی هست.. مشغول فرار بود و منم طوفان موشه رو ول کردم و دو گرفتم تندتند رفتم سمت اون پسره. خیلی سریع میدوید. عین توی بازار که موبایلم و زده بود. از روی جعبه ها و سنگ های بزرگ میپرید و منم اینبار میپریدم. هی از لای درختای توی روستا و کوچه پس کوچه ها میزد میرفت و منم همینطور دنبالش میرفتم. تا اینکه رسیدش سر یه کوچه و منم گفتم دیگه دارم بهش میرسم و میگیرمش ان‌شاءالله تعالی. اما از خوب یا بد روزگار نمیدونم، دیدم همزمان..... ✍ادامه دارد.... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛