🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋
#رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿
#قسمت_چهل_یکم
با دیدن سوگل تازه به یاد می آورم که قرار بود بروم بیرون از اتاق .
سوگل با تعجب میگوید
_چرا نمیای پس ؟
لب هایم را به زور به لبخند میکشم
+ببخشید الان میام .
سوگل به سمت در میرود . سریع میخوانمش .
+سوگل
برمیگردد .
_بله ؟
نمیدانم سوالم را بپرسم یا نه .
سوگل که سکوتم را میبیند میپرسد
_چیزی میخوای بگی ؟
بعد از کمی کلنجار رفتن با خودم بلاخره دل به دریا میزنم و سوالم را میپرسم
+سوگل تو گفتی تا قبل از اینکه بیای کسی نمیاد ولی چرا آقا سجاد اومد ؟
این سوال را پرسیدم تا از جواب سوگل بفهمم سجاد چیزی به سوگل گفته یا نه .
سوگل سری به نشانه ی تایید تکان میدهد
_آره . اتفاقا سجاد گفت ازت عذر خواهی کنم .
قرار بود کسی نیاد خونه ولی سجاد کارش زود تموم شد بود برای همین زود اومد .
سجاد گفت اگه میدونست نمیومد که تو اذیت نشی . البته تقصیر اون هم نیست چون من بهش نگفته بودم که تو میای چون فکر نمیکردم کارش زودتر تموم بشه .
سجاد گفت وقتی اومد خونه دید تو هستی دوباره از خونه اومد بیرون .
میخندد و با خنده ادامه میدهد
_کلی هم منو دعوا کرد که چرا بهش نگفتم که تو میای . در هر صورت از طرف خودم و سجاد ازت معذرت میخوام
لبخند تصنعی میزنم
+این چه حرفیه . شما باید ببخشید .
از حرف های سوگل معلوم است که سجاد چیزی درباره اتفاقات عصر به سوگل نگفته است اما هنوز مطمئن نیستم .
چادرم را از روی جالباسی برمیدارم و روی سرم می اندازم ، و همراه با سوگل از اتاق خارج میشوم .
سعی میکنم پله های را آرام طی کنم .
ترس بدی در جانم افتاده است . از تصور صحنه ای که قرار است با سجاد چشم در چشم شوم تن و بدنم میلرزد .
وقتی وارد هال میشوم با ترس سرم را بلند میکنم . نگاهم را دور تا دور هال میچرخانم ولی اثری از سجاد نیست .
ممکن است داخل اتاقش باشد . دلم میخواهد از سوگل بپرسم سجاد کجاست ولی میترسم فکر بدی بکند .
عمو محمود روی مبل نشسته و مجله ای در دست دارد . خاله شیرین هم رو به روی عمو محمود دارد کانال های تلویزیون را بالا و پایین میکند .
بلند سلام میکنم . خاله شیرین و عمو محمود که تازه متوجه حضورم شده اند به نشانه ی احترام می ایستند . با قدم های بلند نزدیکشان میشوم
+تورو خدا بشینید راضی به زحمت نیستم
🌿🌸🌿
《تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد》
علی صفری
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay