📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
#رقص_درمیان_خون  #پارت۶۲ #نویسنده_زهرا__فاطمی صبح با سرو صدای دوقلوها از خواب بیدارشدم. امروز قر
داخل محضر ایستاده بودم و به بهراد و سوره که کنارهم نشسته بودند،نگاه می کردم. سوره به قرآن نگاه می کرد و بهراد به آینه! شاید میخواست بهتر عروسش را ببیند. سوره با آن لباس سفید و حجاب زیبایی که برای خود ساخته بود، عجیب دلبری می کرد. عاقد که سه بارخطبه راخواند همه منتظر به سوره چشم دوختند. دوست صمیمی سوره که از اول مراسم یک ثانیه هم از عکس گرفتن دست برنداشته بود با ناز گفت _عروس خوشگلمون، زیر لفظی میخواد. مریم خانم یک جعبه مخملی را به دست بهراد داد. بهراد جعبه را باز کرد، پلاک و زنجیر را بیرون آورد و به دست سوره داد. پلاک نام سوره را به زیبایی به رخ می‌کشید. سوره لبخند بر لبش نشست. _با اجازه پدر و مادرم و بزرگترها ، بله. صدای دست و صوت سالن را برداشت. بهراد هم با آرامش بله را به عاقد داد و آن ها رسما ازدواج کردند. عروس و داماد مشغول امضا زدن سند ازدواج شدند. دوست سوره که نامش باران بود کنارم ایستاد. دختر خوشخنده و مهربانی بود . _دلارام جون نظرت در مورد این عکس چیه؟ نگاهی به دوربین انداختم. زمانی که بهراد حلقه را درون انگشت سوره می کرد ،را ثبت کرده بود . هردو لبخند به لب داشتند. _خیلی زیباست و خیلی زیبا عکس گرفتی. _ممنونم عزیزم  ،راستش میخوام بزارم تو صفحه مزون و صفحه سوره جون. از سر کنجکاوی پرسیدم _چقدر عالی .میشه  آدرس دوتا صفحه رو به منم بدید. _بله حتما. آدرس صفحه شخصی سوره و مزونش را داخل گوشیم ثبت کردم‌ . دلم میخواست او و مزونش را بیشتر بشناسم. شب بعد مهمانی کوچکی به مناسبت ازدواج بهراد و سوره برگزار شد. در آن مهمانی چند خواستگارهم برای من پیدا شد که مریم خانم آن ها را رد کرده بود. تنها کسی که چندبار از مریم خانم درخواست کرده بود تا با من برای ازدواج صحبت کند، مادرِ دوست بهراد بود. همانی که یکبارمرا در حیاط خانه دیده بود. همان شبی که مریم خانم قصیه خواستگاری صادق را گفت و من قهر کرده به سوییتم برگشتم. وقتی  بعد از چند روز مریم خانم قضیه را به من گفت ،نگاههای آن پسر را به یادآوردم و قاطعانه جواب رد دادم. من از او و نگاههایش میترسیدم. هرچندبعدها فهمیدم قضاوتم اشتباه بوده است. ╭ 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay