🌹پارت169#🌹 ار همديگرو مي بينن اما انگار كه يه عمر دنبال همديگر مي گشتن و تازه به هم رسيدن . ديگه اين آشنايي صحبت روز و ماه و اين حرفها توش نيست . حرف حرف يكي شدن و يكي بودنه! بگذريم . تو پاشو برو ديگه خسته اي . كاوه – مي خواي امشب پيش ت بمونم ؟ -نه ، براي چي ؟ خوبم جان تو . برو ! بلند شد و صورتم رو ماچ كرد و رفت . وقتي در رو پشتش بستم ، تمام اتاقم بوي فرنوش رو گرفت ! گردنبندي رو كه يادگاري بهم داده بود ، لمس كردم . عشق فرنوش به من كم نشده بود ! اين حس خيلي قوي درونم رو پر مي كرد ! رفتم سراغ نوارش . پاره شده بود . دستم كه بهش خورد تمام قلبم رو عشقش گرفت . زود بازش كردم و اون قسمت نوار رو درست كردم . روش نوشته بود " براي تو بهزاد " گذاشتمش تو ضبط صوتي كه برام خريده بود . چراغ رو خاموش كردم و ضبط رو روشن . بهزاد ، اگر چه اين آهنگ در مقابل عشقم به تو خيلي كمه ، اما با عشق براي تو ساختم دوستت دارم ، براي هميشه . چند روز بعد كار معامله تموم شد . كاوه و پدرش يه قيمت عادلانه براي اموال گذاشتن و بيتا هم يه قرارداد خوب برام نوشت و همه چيز تموم شد . حدود چهارصد و هفتاد ميليون تومن سهم من شد كه گرفتم و گذاشتم بانك . كاوه پيله كرده بود كه يه آپارتمان براي خودم بخرم . عصر همون روزي كه پول رو گرفتم كاوه اومد دنبالم و با هم رفتيم خونه فريبا . بيتا هم اونجا بود . رفتيم تو خونه و بعد از سلام و خوش و بش نشستيم و فريبا برامون چايي آورد . كمي كه گذشت كاوه شروع كرد . -خب بسلامتي اين قضيه هم تموم درست شد و پول رو گرفتي . خدا رحمت كنه استاد رو . روحش شاد . حالا اومديم سر اصل مطلب ! مي خواي چيكار كني بهزاد ؟ -نمي دونم والله ! كاوه – به نظر من اول از همه بايد يه آپارتمان بخري . بزرگ و خوب . يه ماشين شيك هم بايد بخري. چطوره؟ -خوبه ، اما آپارتمان بزرگ لازم نيست . يه كوچولو هم كه باشه ، خوبه . كاوه – آپارتمان كوچيك چيه دل آدم توش مي گيره ! -آخه كاوه جون بايد فكر نظافت و تميزي ش رو هم كرد ! من يه آدم تنهام ! نمي رسم كه يه خونه بزرگ رو ضبط و ربط كنم ! كاوه – قربون اون خط مشي ت برم ! از اول زندگي مثل يه زن جا افتاده فكر مي كني همه خنديديم. كاوه –براي همين مي خوام برات يه آپارتمان بزرگ بخرم ديگه ! وقتي چند وقت گذشت نتونستي تميزش كني ، به فكر زن گرفتن مي افتي بيتا – ببخشيد كاوه خان ! با استخدام يه خدمتكار هم مي شه ترتيب نظافت يه آپارتمان رو داد ! احتياجي به ازدواج نيست كاوه – يعني شما مي فرمايين اين بهزاد رو زن نديم ؟ ولش كنيم همين طوري يالقوز بگرده بيتا- من با ازدواج كردن بهزاد مخالف نيستم ، اما براي ازدواج ، نظافت يه خونه نمي تونه دليل خوبي باشه كاوه – كاملا درسته ، پخت و پزم روش اين طفلك به قد قد افتاد از بس تخم مرغ خورد من و فريبا خنديديم . بيتا كمي عصبي شد و گفت -عاليه ! نظافت و پخت و پز! مفهوم زن براي شما همين هاست يعني شما وقتي خونه تون كثيف مي شه و غذا ندارين بخورين ياد ازدواج مي افتين ؟ يعني يه زن غير از اين كارها كار ديگه اي ازش ساخته نيست كاوه اين حرف ها چيه بيتا خانم ؟ اين ها رو من باب مثال و شوخي گفتم وگر نه كي مي تونه نقش يه زن رو در زندگي نديده بگيره ؟ من خودم طرفدار حقوق خانم هام . براي شما سوء تفاهم شده بيتا- خوشحالم از اينكه شما توانايي هاي خانم ها رو فقط در نظافت و پخت و پز نمي بينيد . كاوه اختيار دارين ! اين دوتا كه گفتم فقط يه چيزهاي كوچكي از كارهاي يه خانم خانه داره جونم براتون بگه ، ظرفشويي هست ! رخت چرك ها هست كه بايد شسته بشه !پرده هست ، شيشه هست ، جاروي خونه هست خونه تكوني شب عيد هست ! بچه داري هست !اينا مي دونين هر كدوم چقدر كار داره ؟ به زبون راحت مي آد بيتا كه خيلي عصباني شده بود گفت -كاوه خان دارين شوخي مي كنين يا جداً نظرتون در مورد ازدواج و حقوق خانم ها اينه كاوه – بابا شوخي كردم ! اصلاً من نمي فهمم ما اومديم اين بهزاد بدبخت رو راهنمايي كنيم يا اينجا ميزگرد تشكيل داديم در مورد تساوي حقوق زن و مرد ؟ -بيتا خانم ، شما هنوز اين كاوه رو نمي شناسين اين حرف هاش شوخي يه . كاوه آره بابا شوخي مي كنم وگرنه من خودم چند شب پيش ، عيناً توانايي خانم ها رو به چشم ديدم ! همين گلناز خانم دوستتون رو مي گم . ديدين چه توانايي داشت ! باباي من كه چهل ساله كاسبه ، بخدا اگه مي تونست اين دو تا تابلو رو بيست هزار تومن بفروشه ايشون با توانايي خاص و مهارت بي نظير ، صد هزار تومن تو پاچه ي من كرد بيتا- كاوه خان از شما توقع نداشتم -كاوه مي توني يه دقيقه آروم بشيني فريبا- بيتا جان ، كاوه اخلاقش اينطوريه . بخدا منظوري نداره . فقط شوخي مي كنه . كاوه – بيتا خانم جداً باور كردين بيتا- خب آدم بهش بر مي خوره ديگه كاوه – داشتم شوخي مي كردم . باور كنين تابلو ها رو كه خريدم ، همون شبونه ! ميخ و چكش ورداشتم و رفتم تو ا