امشب برای مادرمان نماز لیلة الدفن بخوانید...
فاطمه…
بنت محمد...
اما نه...
شب اول قبر زهرا مشخص نیست...
نیمه شب دفن شدن بهم زده قاعده را!...
اصلا نخوانید!
آخر شما که خبر ندارید مادرمان امشب دفن میشود!...
آخر شما که نمیدانید...
آستین بر دهان گریه کرده ایم که صدایمان بیدارتان نکند…
که امشب را آسوده بخوابید، مردمانِ شهرِ بیخواب شده از گریه های زهرا…
اما به گمانم خودتان فهمیده اید. آخر تمام تشییع ها از صدای گریه پیچیده در شهر شناخته میشوند.
اما تشییع مادر ما، از سکوت ناگهانی شب های مدینه...
شبی که ناگهان دیگر صدای گریه زهرا نمیآید...
باید خوشحال شده باشید. آخر یادم هست بارها به پدر گفته بودید؛ به زهرا بگو یا شب گریه کند یا روز! خواب و آرام را از شهر گرفته!
مهربان مادرم که آخرین خواسته تان را هم برآورده کرد...
حالا دیگر زهرایی نیست که خواب و آرام را از شهر بگیرد...
حالا آرام بخواب مدینه...
لیلة الدفن زهرا لیلة السکن تو شد...