ابتدا مجروحیتش هنوز نمی‌دانستيم شيميايی چيست و چه عوارضی دارد. دكترها هم تشخيص نمی‌دادند. هر دفعه می‌رفت بيمارستان، يک سرم می‌زدند، دو روز استراحت می‌دادند و می‌آمديم خانه. سال ۶۹ مصدوميتش شديدتر شد. عملی روی منوچهر انجام دادند تا تركش‌های سمی را از بدنش خارج كنند از همان موقع شيمی درمانی هم شروع شد. روزها به سختی می‌گذشت و منوچهر حالش روز به روز بدتر می‌شد به‌طوری كه تا شش ماه نتوانست حركت كند بعد از آن هم با عصا راه می‌رفت. مدتی بيناييش را از دست داد و بعد از استفاده از آمپول‌های زياد تا حدودی بهبود يافت. بدنش پر از تاول بود طوری كه نمیتوانست بخوابد. سال ۷۹ سال سخت و طاقت‌فرسایی بود و منوچهر دیگر نمی‌توانست درد را تحمل کند و می‌گفت: از خدا خواستم شهید شوم ولی دیگر روحم نمی‌تواند این دنیا را تحمل کند.... 🌷شهیدمنوچهر مدق🌷 🇮🇷 کانال روشنا استان البرز 💠https://eitaa.com/roshana_alborz 💠https://rubika.ir/roshana_alborz