علی:
🍃دنیای مهربانی
مرا ببخش که این شبها
حرفهایم همه تلخاند.
هنر شیرین کردن کام تو را ندارم
نمیدانم از شرم این همه تلخ کردن کامت
باید چه کار کنم؟
وقتی کام خودم شیرین نیست
چه طور میتوانم کام تو را شیرین کنم؟
امشب هم میخواهم کامت را تلخ کنم.
قصدم تلخ کردن کامت نیست
میخواهم حرف بزنم.
حرفهای شیرین بلد نیستم.
خب معلوم است دیگر
کامت تلخ میشود با حرفهای تلخ من.
اگر خستهای از من و حرفهای تلخم
میتوانی ساکتم کنی
و اگر دلت نمیآید، میشود گوشَت را ببندی به روی حرفهای من.
آقا!
حالا که نمیتوانم از گرداب عذابی که این روزها
با طوفان خودآزاری پدید آمده ،خلاص شوم
میخواهم قید همه چیز را بزنم.
من تصمیم گرفتهام، دنیاطلب شوم.
این طور، زندگی کردن برایم آسانتر میشود.
چه کار کنم؟
دیگر نمیکشم.
مگر چه قدر توان دارد آدم ناتوانی چون من؟
تا کی میشود بار این عذاب وجدان را تحمّل کرد؟
هر چه فکر میکنم که به چه دردی میخورم برای تو
فکرم به جایی قد نمیدهد.
دنیاطلب که شوم
برای تو هم خوب میشود.
تو هنوز امید داری به من
درست است که امید، خوب است
امّا این امید، مایۀ غم شده برای تو.
عقبرفتنهای من، آینۀ دق توست.
خدا را شکر که این همه عاشق سینه چاک داری
که دائم در حال پیشرفتاند
و کارشان نشاندن لبخند روی لب توست.
دیگر مرا میخواهی برای چه؟
من میروم سراغ دنیا.
تو هم با یاران عاشقت خوش باش.
این طور هم من خوشم، هم تو.
آدم دنیا طلب، عذاب وجدان میفهمد؟ نه.
تو هم که دنیاطلبها را دوست نداری. داری؟
پس دیگر غصّۀ مرا نخواهی خورد.
اشتباه که نمیکنم؟
خب دروازۀ دلت را باز کن
میخواهم از این جا بروم در دل دنیا.
ممنون که با این همه بدی
سالها مرا در دل خودت جا دادی.
من که سرمایهای برای جبران ندارم
خدا عوض خیر بدهد به تو.
منتظرم.
در خانۀ دلت را باز کن.
میخواهم بروم سراغ دنیا.
دنیا منتظرم نشسته.
چرا مرا زندانی کردهای در دلت؟
رفتن من، سبک شدن بار غم توست.
یک بار تصمیم گرفتهام ایثار کنم
میخواهم آتش جهنّم را بخرم
به قیمت آسایش تو.
باز
باشد، باز نکن.
من مینشینم این جا
تا یک روز از دستم خسته شوی
و در را باز کنی تا بروم در آغوش دنیا.
شبت بخیر دنیای مهربانی!