طلبه شهید حامد سروی که زنده زنده در آتش سوخت
شیخ روح الله داوودی، یکی از دوستان و همسنگران برادرم حامد بود که تا آخرین لحظههای شهادت حامد با هم بودند و نقل میکرد که بارها میدیدم که عجز و نالههای حامد، پس از نماز شب ترک نمیشود و بسیار گریه میکند.یک بار به او گفتم که چه چیزی از خدا میخواهی که اینگونه بیتابی میکنی؟ گفت: «من از خدا میخواهم که آتش قیامت را در همین دنیا نصیب من کند.»من طاقت عذاب آخرت را ندارم. چند روز بعد هواپیماهای بعثی، هفت تپه را بمباران کردند. یکی از بمب ها در کنار او بر زمین خورد. حلب بنزین کنار حامد آتش گرفت و پیکر نازنینش ساعت ها در آتش آن انفجار سوخت و من مبهوت استجابت دعای آن شب حامد، فقط پیکر سوخته اش را مینگریستم.