دیشب جایی قسمت شد به واسطه یه اشنایان رفتم پای سمنو پزون ☺️ صاحب مراسم یه خانواده جانباز بودند، که آقا را موج انفجار گرفته بود😰 نصف ریه شم به خاطر حملات شیمیایی دوران جنگ از دست داده بود😔 دست و پاهاشم بخاطر ترکشهای متعدد گاهی از کار میفتاد یا دچار دردهای خیلی شدید میشد. جعبه قرصهای خوابش، قویترین داروهای خواب بود.... آقا با یه سربند سبز، سرش را بسته بود، چون صدای تعدادِ محدودِ افرادی که اونجا بودن، ممکن بود اونو دچار شوک صوتی کنه.