💥 در مواجهه با تمدن غرب، کدام استراتژی را باید دنبال کنیم؟: ‌۱. انزوا (کناره‌گیری از مدرنیته)؛ ۲. مدرنیزاسیون (پذیرشِ کامل مدرنیته)؛ ۳. مدرنیته اسلامی (ترکیبِ اسلام و مدرنیته)؛ ۴. تمدن‌ اسلامی (انحلال مدرنیته در تمدن نوین). 🔵 استاد سید محمّدمهدی میرباقری: «سؤال این است که استراتژیِ انقلاب اسلامی درمقابلِ تمدّن غرب چه باید باشد؟ با این مدنیت مدرن که پیش روی ماست چه باید کرد؟ جواب‌های متفاوتی به این پرسش داده‌ شده است و رویکردهای مختلفی شکل گرفته است. . 1⃣ رویکرد اول این است که ما باید به‌طورکلی از این تمدن تبرّی بجوییم و سعی کنیم به هیچ وجه آلودهٔ به آن نشویم و انزوای کامل پیدا کنیم. این یک مدل است که طبیعتاً نمی‌تواند نسخهٔ اجتماعی باشد و نسخهٔ مقابلهٔ با آن دستگاه نیست. یعنی، این‌که آدم منزوی بشود و به‌صورت همان زندگی کاملاً سنتیِ قدیم زندگی کند و از مظاهر تمدنی هم مطلقاً استفاده نکند، تقریباً نشدنی است؛ اگر هم بشود، یک الگوی عمومی نیست و برخورد فعال با واقعه نیست. نمونه‌اش مدلِ مقلدهای مرحوم میرزا صادق تبریزی است. 2⃣ رویکرد دوم این است که تمدّن غرب کلاً پدیدهٔ خیلی خوبی است و ما باید آن را بپذیریم و خودمان را با آن تطبیق دهیم، و حَتّی فرهنگ دینی و سنن مذهبی خودمان را به نفع آن تغییر دهیم. این پاسخِ روشنفکرهای سکولار است که تمامیتِ اندیشهٔ غربی را قبول کرده‌اند و معتقد به تمدّن غرب با همه لایه‌های آن هستند؛ یعنی از لایه‌های ایدئولوژیک تا فلسفی‌ و تا لایه‌های علمی و صنعتی و ساختارهای اجتماعیِ آن را به رسمیت می‌شناسند؛ می‌گویند ما باید تمامیت این تمدّن را بپذیریم؛ نمی‌شود اقتصادش را پذیرفت ولی ایدئولوژی آن را نپذیرفت. اقتصادِ لیبرال با فرهنگِ لیبرال و با سیاستِ لیبرال هماهنگ است و این‌ها با لایه‌های عمیق‌ترِ اندیشه‌های فلسفی و با لایه‌های عمیق‌تر ایدئولوژیکی یک مجموعه هستند؛ این مجموعه را به‌تمامه باید بپذیریم و سعی کنیم که خودمان را با همهٔ لایه‌های آن وفق دهیم. من گاهی از این نظریه به «مدرنیزاسیون» و اصلاح تمام ابعاد حیات اجتماعی ازجمله قرائت دینی جامعه تعبیر می‌کنم؛ چون می‌گویند در چالش بین دین‌داری و دنیای مدرن ما باید قرائتِ دینی را در همهٔ عرصه‌ها با دنیای مدرن وفق دهیم. که در دوره‌ای سعی کردند این ادعا را در مقیاس منطق هم تئوریزه‌ کنند. مثلاً نظریهٔ قبض و بسط می‌خواست پذیرش تمدّن غرب را در مقیاس منطق تئوریزه کند؛ این نظریه می‌گفت منطقاً معرفتی صحیح است که در دادوستدِ با علوم مدرن باشد؛ حَتّی می‌گفت معرفت دینی هم باید از علوم مدرن تبعیت کند. به عبارت دیگر، در تعاملِ درونیِ منظومهٔ معرفت، باید متغیر اصلیْ معرفت‌های تجربی و علمی و عقلانی باشد و معرفت دینی تابع باشد. 3⃣ رویکرد سوّم که معمولاً حقیر آن را «مدرنیته اسلامی» یا اسلامی کردن مدرنیته تعبیر می‌کنم، می‌گوید لایه‌ای از مدرنیته باید تغییر کند که آن اخلاق است؛ یعنی لایهٔ معنویت و اخلاق باید احیاء شود و به مناسباتِ دنیای مدرن ضمیمه گردد تا جامعهٔ اسلامی درست بشود. مدل آقای هاشمی همین بود و مدلِ برخی مسئولین کنونی هم همین است. اما باید توجه کرد که مدرن شدن به این نیست که ما فقط محصولات مدرن را مصرف کنیم؛ باید انسانی که در این فضا زندگی می‌کند، انسان مدرن بشود؛ انسان مدرن کسی است که احساسش، عواطفش، عقلانیتش و مهارت‌هایش همه مدرن بشود؛ چون اصل مدرنیته روی دوش انسان‌هایی سوار است که مدرن شده‌اند. لذا به‌نظر من، تحول اساسی در دنیای مدرن، تحول انسانی است. 4⃣ رویکرد چهارم، رویکرد تمدّن اسلامی است؛ یعنی اگر «آرمانِ» ما عصر ظهور است، «افقِ» قابل‌دستیابیِ ما در قبل از ظهور، تمدن‌سازی اسلامی است. این تمدّن چگونه ساخته می‌شود؟ رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند اول باید انقلاب کنیم؛ این انقلاب، چون مبتنی بر یک ارزش‌ها و دنبال تحقق یک ارزش‌هایی است، حتماً با جامعه جهانی درگیر خواهد شد. و این درگیری هم درگیریِ همه‌جانبه‌ای است. در متن این درگیری باید شما به سمت تمدّن اسلامی حرکت کنید. پس باید «انقلاب» کنیم و «نظام» بسازیم. این دو کار را انجام داده‌ایم. در ادامهٔ مسیر باید «دولت» بسازیم، و بعدش «جامعه» بسازیم و بعد «تمدّن» بسازیم. این پنج مرحله‌ای است که باید طی کنیم. در این پنج گام باید با روش «استحاله» با تمدن مدرن مواجه شویم و تلاش کنیم تمدن مدرن را در تمدن اسلامی منحل کنیم (اقلاً در مقیاس منطقه‌ای). ما در مرحلهٔ اصلِ انقلاب اسلامی این کار را کردیم. در مرحلهٔ تدوین قانون اساسی هم این کار را تجربه کردیم. در مرحلهٔ دولت‌سازی اسلامی هم باید همین کار را بکنیم.» (دی ۱۳۹۷)