طوبی للغرباء
دلنوشته ای برای پاسداشت غسال های مجاهد و گمنام
علی کرمزاده
💥اختصاصی
@rozaneebefarda
🔻🔻🔻
غسّالخانه از آن جاهای عجیب و غریب است. یک جورایی آخرین ایستگاه دنیا. مؤمنی که این همه دست و پا میزده برای ماندن، حالا روی سنگ غسّالخانه چشمهایش را بسته و بدون هیچ دست و پا زدنی، خودش را در اختیار غسّال قرار میدهد. لابد خاطرش با دیدن روی ماه رسول خدا مطمئن شده. آن وقتی که داشت، جان میداد، بالای سرش نشسته و در گوشش گفته بود:
ببین! جایت در بهشت آنجاست. اگر نمیخواهی نمی بریمت. دوست داری همین جا در دنیا بمان. تازه طلا و نقره هم به تو میدهیم.
حالا مؤمن خیالش راحت شده. برای همین مقاومت نمیکند که هیچ حتی گفتهاند خودش هم کنار غسّالها ایستاده و این پا و آن پا میکند برای رفتن.
بیرون از این اتاق همه برای بقا دست و پا میزنند. رسانهها از آخرین آزمایشات خبر میدهند. کارخانهها با سرعت بیشتر، سه شیفت دارو و لوازم بهداشتی، شما بگو وسایلی برای ماندن تولید میکنند. کشورهای مدعی تمدّن کارشان مثل دزدان ِ سرگردنهگیر به راهزنی ِ ماسک و تجهیزات رسیده. از آخرین تکنولوژیها برای اینکه چند صباحی بیشتر بمانند استفاده میکنند. خب بکنند، مفت چنگشان. اما اینجا در غسّالخانه اوضاع فرق میکند. کسی برای ماندن تلاش نمیکند. اینجا غسّالها آرام آرام مومن را آمادهی آن ملاقات عظیم میکنند. آب روی دست و پایش میریزند و تمیزش میکنند. درست مثل دامادی که قرار است به حجلهی عروس برود. بدون کوچکترین آلودگی. با سدر شستشویش میدهند و با کافور پیشانی و دستها و زانوها و پاها را معطر میکنند. همان نقاطی که وقت عشق بازی، به زمین میچسبیدند و نزدیکترین حالت عاشق به معشوق را نمایش میدادند. درست حدس زدید. سجده را میگویم.
نگاه نکنید که الان غسّال بودن یک شغل شده. سابق بر این شغل نبود. یک تکلیف و وظیفه بود بر گردن بازماندهها. الان به واسطهی تخصصی شدن کارها، سازمانها درست شدهاند و یکی از همین سازمانها هم متولی شستن و پوشاندن بدن میت. قبلتر از این پسر ِ مرحوم یا همسرش یا برادرش و گاهی هم پدرش او را غسل میدادند. درس اخلاقی بود برای بازماندهها که کمتر دست و پا بزنند. یاد بگیرند در مرداب هر چه کمتر دست و پا بزنند کمتر فرو میروند و دیرتر غرق میشوند.
یک جایی سازمانها علیل میشوند. تخصصها فریب میخورند و احکام دینی با موضوع شناسی ِ غلط، دور میخورند. شهرداری و سازمان بهشتزهرا حاضر نمیشوند، بدن میت مسلمان را با حرمت و احترام دفن کنند. با چهار خط تحلیل آبکی و آییننامههای دور از آیین مسلمانی. آن هم بدنی که یک عمر پای عبادت و بندگی ایستاده. پیشانیهایی که خاک بندگی را لمس کرده و لبهایی که شبکههای ضریح خوبان را بوسیده. دستهایی که به قنوت بلند و چشمهایی که در رثای حسین، غرق آب شده. پاهایی که صدها عبادت فردی و اجتماعی را تاب آورده. از به نماز ایستادنها گرفته تا قدم قدم پا به پای هر حادثهی انقلاب حرکت کرده. دهها راهپیمایی و تشییع پیکر شهدا را تجربه کرده. از 22 بهمن و روز قدسها گرفته تا اربعینیات حسینی. حالا به واسطهی کم عقلی این کارشناسهای دیننشناس این ابدان مطهر بدون تطهیر و طهارت دفن میشدند.
این روزها مدرسهها تعطیل شده. درس طلبهها بخاطر این ویروس منحوس از قیل و قال واقعی به لایک و کامنت مجازی پای اصوات اساتیدشان منتقل شده است.
تا قبل از این هفت صبح خودشان را به صبحگاه مدرسه میرساندند و تا دیروقت مشغول کار علمی بودند اما حالا آمدهاند جور فشل بودن سازمانها را بکشند. آمدهاند اوّلیترین وظیفهی مؤمن را نسبت به بدن مؤمنی دیگر انجام دهند. آن هم درست وقتی که متخصصها سفت ایستاده بودند و پروتکلهای ِ چالکردن ِ کفار را برای ابدان مطهر ِ مومنین تجویز میکردند.
این مجاهدان راه خدا به دل خطر زدند وقتی که نزدیکترین افراد به میت از او فرار میکردند. خود و همسر و بچههایشان را در معرض خطر قرار دادند. غریبانه و ناشناس پشت این گانها و ماسکها بجای سلبریتیهایی با صدها هزار فالوور و صفحهی مجازی، مراسم تجهیز و تکفین و تغسیل با آدابش را انجام میدهند.
وقتی هم که غسّالخانه خلوت میشود، یاد صبحگاه مدرسه میافتند و سینهای میزنند و روضهای میخوانند و اشکی میریزند و دلی سبک میکنند. در این ایستگاه آخر ِ انسان و نزدیکترین توقفگاهش برای آن ملاقات عظیم آماده میشوند. خوش به حالشان.
طوبی للغرباء…
#روحانیت_در_کنار_مردم
#کرونا
#مدافعان_شریعت
@rozaneebefarda