حوزویان اعتدالی و تحریفِ شهید مطهری [صفحه ۲ از ۲] آقای سروش محلاتی می‌گوید: «شهید مطهری حکومت را جزو امور فرعی و کم اهمیت امامت می‌داند، از نظر شهید مطهری حكومت با حضور معصوم، امري فرعي و طفيلي است. اگر امامت مساوی با حکومت باشد، سخن سنی‌ها درست است که مردم باید امام را انتخاب کنند.» البته محلاتی ارجاع دقيق نمي‌دهد تا محققان صحت و سقم آن را بررسی نمایند. مطالعه متن مورد نظر نشان می‌دهد مقصود شهید مطهری به هیچ وجه این نیست که از کم اهمیت بودن حکومت‌داری در برابر شئون دیگر امام، نتیجه بگیرند که در عصر غیبت نیازی به نصب حاکم توسط معصومین و لو به صورت عامّ و با ذکر اوصاف نیست و مردم باید خود حاکم را -چه دارای اوصاف ذکر شده در دین، چه فاقد آن‌ها- برگزینند. شهید مطهری با نقد نگاهی که در میان غیر شیعیان وجود داشته (یعنی انحصار و تساوی امامت با حکمرانی) شئون مختلفی برای امام می‌شمارند و یکی از آن‌ها را حکومت می‌دانند. از نظر ایشان امامت دارای سه درجه است: یک: امام دارای زعامت و ریاست عامه است. دو: دارای مرجعیت دینی است که با عصمت خویش بدون خطا احکام الهی را بیان می‌کند. سه: که اوج مفهوم امامت است: دارای ولایت است، او احاطه معنوی دارد، حجت روی زمین است و با نبودش زمین و اهلش باقی نخواهد ماند. (مجموعه آثار، ج4، ص716 به بعد) با توجه به این نکات، عبارت مورد استشهاد سروش محلاتی را نقل می‌کنیم. او به بخشی کوتاه از جملات پیش رو اشاره می‌کند و چنین استفاده می‌کند که چون حکومت یکی از شئون کم اهمیت امام است و عین امامت نیست، برای شخصی که زمامدار است و عصمت و علوم غیبی ندارد، نباید سخنی از نصب، توسط معصومین و لو به شکل عام به میان آورد. دقت در عبارات شهید مطهری نشان می‌دهد ایشان به هیچ وجه در صدد بیان این مطلب نبوده‌اند. منظور شهید آن است که اصل وجود امام برای دریافت فیض وجود و بقای مردم ضروری است و حکومت حضرت و اجرای عدالت، فرع این ضرورت است و البته با وجود معصوم بحثی در اینکه حکومت در دستان اوست، وجود ندارد. عبارت شهید مطهری: «مسأله حكومت غير از مسأله امامت است و از نظر شيعه مسأله حكومت در زمان امام نظير مسأله حكومت است در زمان پيغمبر، يعنى حكم استثنايى دارد. همان طور كه در زمان پيغمبر اين مسأله مطرح نيست كه با وجود پيغمبر تكليف مسأله حكومت چيست، با فرض وجود و حضور امام در سطحى كه شيعه بدان قائل است نيز مسأله حكومت يك مسأله فرعى و طفيلى‏ است. اگر بخواهيم مسأله حكومت را به طور مجزا مطرح كنيم مسأله عليحده‏اى است كه در زمان عدم وجود امام (كه چنين زمانى نداريم) يا عدم حضور امام مطرح است و البته يك مسأله اساسى هم هست. و لهذا ما منكر أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ‏ نيستيم اما أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ‏ در كجا؟.. در مواردى است كه مربوط به حكمى از احكام الهى نيست و دستورى درباره‏اش نرسيده است... لذا در كافى‏ هم بابى تحت عنوان «باب الحجّة» باز كرده است و مى‏ گويد اگر در دنيا دو نفر باقى بمانند يكى از آنها چنين انسانى خواهد بود كما اينكه اولين بارى كه يك انسان پيدا شد چنين انسانى بود. ساير مسائل- مثل اين كه امام بايد باشد تا در ميان مردم به عدالت حكومت‏ كند يا مرجع اختلافات مردم در امور دينى باشد- همه طفيلى‏ اين اصل است نه اينكه امام را به خاطر اينكه در ميان مردم حكومت كند بايد امام قرار بدهند. مسأله بالاتر از اين حرفهاست. اينها به اصطلاح از فوايد استجرارى يعنى از فوايد تبعى است.» (مجموعه‏ آثار استادشهيدمطهرى، ج‏4، ص770 و 797) شهید مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی ص248 دقیقا به شبهات سروش محلاتی پاسخ داده است. ایشان می فرماید: «حق شرعی امام (خمینی) از وابستگی قاطع مردم به اسلام به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژی ناشی می‌شود که او یک مقام صلاحیتدار است که می‌تواند قابلیت شخصی را از این جهت تشخیص دهد و در حقیقت حق شرعی و ولایت شرعی یعنی مُهر ایدئولوژی مردم که او رهبر آن مردم است و حق عرفی همان حق حاکمیت ملی مردم است که آنها باید فرد مورد تأیید را انتخاب کنند. حق حاکمیت ملی به مفهومی که نویسنده می‌گوید، همان دموکراسی به مفهوم مبتذل قرن هجدهم است که انسان و حقوق انسان در مسائل مربوط به معیشت و خوراک، مسکن، پوشاک و آزادی در انتخاب راه معیشت مادی خلاصه می‌شود. اما این که مکتب و عقیده و ایمان و وابستگی به یک ایده هم جزء حقوق انسان است... بکلی به فراموشی سپرده شده است.» گویی شهید مطهری در این جملات به امثال محلاتی پاسخ میدهد؛چرا که محلاتی دقیقا دنبال به رسمیت شناختن حاکمیت ملی به همین معنا است تا راه برای کنار گذاردن اسلام و ولایت فقیه باز باشد. چنانکه اخیرا صریحا در تفسیر اصل مربوط به حاکمیت ملی در قانون اساسی و با تحریف سخنان بزرگان انقلاب گفت: مردم حق دارند جمهوری رضاخانی یا غیر اسلامی را بر سر کار بیاورند! @rozaneebefarda