سروش محلاتی؛ نفی دشمن ستیزی تحمیلی یا دفاع از حق تخلف منافقان در جنگ؟! [ص2 از 5] 🔹 دوم آیا دلیلی وجود دارد که پیامبر(ص) در مواردی شرکت در جنگ را الزام کرده باشند؟ الف) آیه118 توبه به صراحت بیان می‌دارد سه نفر از اصحاب رسول خدا(ص) به جهت دنیاگرایی، از رفتن به جنگ تبوک، تخلف کردند و حضرت دستور داد همه مردم ارتباط با ایشان را قطع کنند و این مجازات باعث شد زمین بر آنان تنگ و تبدیل به زندان گردد. آیا این مجازات، با الزام جنگ سازگار است یا اختیاری بودن آن؟ دیگر آیا کسی جرات میکرد بدون عذر و اجازه حضرت چنین کند؟ مجمع البیان: "مردم حتی كودكان به پیروی از دستور رسول خدا از آنها كناره گرفتند، زنانشان كه چنان دیدند نزد رسول خدا آمده گفتند:ما نیز از آنها كناره‌گیری كنیم؟ حضرت فرمود: نه، ولی مواظب باشید آنها با شما نزدیكی نكنند. این جریان سبب شد كه شهر مدینه بر آن سه نفر تنگ شود، از شهر بیرون رفته به كوه‌ها پناه بردند، و خانواده‌های آنها غذا برایشان می‌بردند، ولی با آنها سخن نمی‌گفتند. آن سه نفر از هم جدا شده هر یك به سویی رفت و پنجاه روز تمام بدین حال بسر بردند و بدرگاه خدای تعالی زاری و تضرع و توبه كردند تا اینكه خداوند توبه‌شان را پذیرفت و این آیه در شأنشان نازل شد:" «وَ عَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّی إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ انفُسُهُمْ وَظَنُّواْ ان لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ ان اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(۱۱۸) ب)قضیه لشکر اسامه در روزهای پایانی عمر شریف پیامبر(ص) و دستور راه افتادن لشگر و تخلف افرادی که دغدغه جانشینی حضرت را داشتند نیز معروف است. حضرت متخلفان را لعنت کردند، آیا آن دستور و لعن در آن شرایط به معنای اختیار دادن به مردم بود؟ «و كان آخر ما أوصى به ص أنه قال نفذوا جيش‏ أسامة، لعن‏ الله‏ من‏ تخلف‏ عنه و أسامة يومئذ قد برز فقعدا عنه فيمن قعد»(دعائم‌الإسلام،ج‏1،ص41) 🔹 سوم درباره برخی غزوات در آیات قرآن آمده: وقتی پیامبر حکم حکومتی صادر کرده و دستور به حرکت برای جنگ می‌دادند عده‌ای برای عدم شرکت، نزد پیامبر آمده و اذن می‌خواستند. مثلا در جنگ تبوک که راه دور بود و غنیمت بدون رنج در دسترس نبود، عده‌ای بهانه آوردند و از حضرت اجازه ‌خواستند که شرکت نکنند. خداوند اینان را منافق و دروغگو خواند. گرچه حضرت به خاطر مصالحی که مورد اشاره قرآن است، یعنی به پا کردن شرّ و فساد، سخن‌چینی و جاسوسی در میدان جنگ، به آنان اذن ‌دادند. (توبه، 47) شاهد بحث این‌جاست که قرآن می‌فرماید اگر به آنان اذن نمی‌دادی آنان رسوا شده و دروغگویی و نفاقشان بر همگان آشکار می‌شد: «عَفَا اللَّهُ‏ عَنْكَ‏ لِمَ‏ أَذِنْتَ‏ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ‏» المیزان: «خداوند تو را بیامرزد چرا به ایشان اجازه دادی تا تخلّف کنند و در خانه بنشینند؟ اگر خواسته بودی به آنان اذن نمی‌دادی -که مستحق همان هم بودند- تا راستگویان و دروغگویانِ منافق، متمایز گردند. علامه طباطبایی در ادامه نوشته اند: این آیه از باب ایاک اعنی و اسمعی یا جاره است، به در میگویم که دیوار بشنود. منظور آن است که اذن ندادن، موجب رسوائی آن‌ها بود نه آن‌که مطلقا مطلوب باشد، چون با توجه به آیات بعد و فتنه‌گری منافقان در جنگ، مصلحت همان بود که پیامبر انجام دادند.» سوال: وقتی افرادی که در باطن، ایمان به پیامبر و اسلام نداشتند و تظاهر به مسلمانی میکردند، رسوا میشدند، عدم مسلمانی آنان آشکار و دیگر با ایشان معامله مسلمان نمیشد و در ادامه از امتیازات یک مسلمان محروم میشدند. مثلا سهم داشتن از بیت المال مسلمین، غنایم، دفن در قبرستان مسلمین، محدودیت در ازدواج و... حال، اگر با وجود واجب شرعی و الهی بودن جهاد و بعد از دستور و حکم حکومتی پیامبر برای شرکت در جنگ، الزامی صورت نگرفته و منافقان مسلمان نما، حق داشتند در جنگ شرکت نکنند چون گله نبودند، چرا با اذن ندادن پیامبر، منافقان رسوا شده و مشمول برخی محرومیتها گردند؟ چرا رسوایی؟ مگر اجباری در کار بود؟ مگر این حقّ آنان نبود که خود میان مبارزه یا خانه نشینی، یکی را انتخاب کنند؟ آیا مطابق اسلام شناسی امثال محلاتی، پیامبر به مردم احترام گذاشتن به حقوق دیگران را یاد نداده بود؟! اصلا چرا باید از پیامبر(یعنی حاکم و رئیس جامعه) اذن می‌گرفتند؟ روشن است که بهانه‌جویی و مخالفت منافقان صرفا مخالفت با حکم الهی نبود، بلکه ایستادن در برابر حکومت و دستور رئیس مسلمین نیز بود. به عبارت دیگر، حکم حکومتی حضرت مطابق حکم الهی خداوند بود.حکم الهی، وجوب شرکت در جهاد، حتی نسبت به منافقان بود، لذا مکرر مورد مذمت قرآن قرار گرفتند، حضرت نیز دستوری برخلاف حکم الهی صادر نمی‌کردند. @rozaneebefarda