✅️دستور به ابرها برای کنار رفتن 📚فرزند ایشان نقل می‌کنند: «شب اول ماه شوال بود و ما در مزرعه نخودک در خارج از شهر مشهد ساکن‌بودیم. پدرم فرمودند من  به بالای بام بروم و استهلال کنم. چون ابر، دامن افق مغرب را پوشانده بود، چیزی ندیدم و فرود آمدم و گفتم: رؤیت هلال با این ابرها هرگز ممکن نیست.با عتاب فرمودند: «چرا فرمان ندادی که ابرها کنار روند؟»گفتم: پدرجان من کی هستم که به ابر دستور دهم فرمودند: «بازگرد و با انگشت سبابه اشاره کن که ابرها از افق کنار روند.»ناچار به بام شدم، با انگشت اشاره کردم و چنانکه دستور داده بودند گفتم: «ابرها متفرق شوید» لحظه‌هایی نگذشته بود که افق را بدون ابر یافتم و هلال ماه شوال را آشکارا دیدم و پدرم را از رؤیت ماه آگاه  کردم.» 📚منبع:کتاب نشان از بی نشانها ❌️انتشار بدون ذکر منبع جایز نیست❌️ https://eitaa.com/rozanehayi_az_alame_gheyb