. حالا که زائر نیستم؛ بگذار در روضه‌ها دور و برت باشم دستِ مرا هم بند کن جایی بگذار، من هم نوکرت باشم هر جا که رودِ اشک، جاری بود از چشم ابر انداختم خود را می‌خواستم یک گوشه‌ از دریا جزء سیاهی لشکرت باشم از خوب‌هایت نیستم؛ اما نامِ مرا بنویس، در بدها خوشبختی محض است، بگذاری تا لابلای دفترت باشم در جمع سرسبزانِ پُربارت این شاخه‌ی خشک است، سربارت ختمِ به خیرم کن؛ مرا بشکن تا تکه‌ای از منبرت باشم خاکم کن و گِل کن؛ خرابم کن شرمنده‌ام؛ یک کاسه آبم کن بگذار، وقتی آب می‌نوشی من ساغرِ آب‌آورت باشم سنگم؛ ولی سنگی که می‌خواهد یک تکه از فرشِ حرم باشد اهلِ بهشتم کن؛ شبی بگذار تا زیر پای مادرت باشم اینکه تو را دارم؛ اگر رویاست از خواب، بیدارم نکن دیگر ترکم نکن رویای خواب‌آور ! بگذار، تا در محضرت باشم 👇👇👇👇 ایام شهادت امام صادق علیه السلام امشب بریم درخونه آقاجان روضه های امام صادق شباهت های زیادی باروضه های مادرشون وعمه سه سالشون داره بزارید ببینیم خود اهلبیت چی روزی ما میکنن... شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد بیت الحرام فاطمه جایِ یهود شد خونه مادرش و روز آتش زدن اما خونه آقا رو شبانه به آتش کشیدن نامرد تا که دید عزیز مدینه ام بر این شکوهِ مادریِ من حسود شد سجاده ام کشید و نماز مرا شکست با ضربه ای قیام نمازم سجود شد بابا رئیس مذهبه از هرامامی یه چیزی به ارث برده اینم ارث امام حسنیشه سجاده اززیر پای آقا کشیدن آنکس که بین کوچۀ باریک ضربه خورد داند چرا دو گونۀ مادر کبود شد بار دگر مدینه و یک مرد بی ادب آنچه سزای آل پیمبر نبود شد بعضی وقتا دیگه چیزی نگی بهتره خود شعر مقتله گریه کنا لطمه زنا بسم الله در بین شعله ناله زدم عمه جان کمک در پیش دیده آتش خیمه شهود شد شکر خدا ندید کسی سر برهنه ام بر حفظ آبرو ،شب تاریک سود شد اما میانِ کوچه و بازار عمه رفت باعده ای ارازل واشرار عمه رفت دنبالِ اسب ،پایِ برهنه مرا کشید راهِ مرا به روضة کرببلا کشید در دستِ او محاسن من ریخته بهم بیرون مرا زخانه کسی ، بی حیا کشید با پیرِ سالخورده چنین تا نمی کنند بی تربیت لباس مرا بی هواکشید گودال هم لباسِ حسین پاره پاره شد ازبسکه گرگ ،پنجه به آن نخ نما کشید هرکس رسید نیزة خودراشکست ورفت هرکس رسید یک طرف آن کشته را کشید با نعل هایِ تازه بهم ریخت پیکرش کار عزیز فاطمه بر بوریا کشید درقتلگاه عمة مارا کتک زدند تادست از گلوی تنی سر جدا کشید 👇👇👇👇👇 حالا بریم کربلا اومد روگودال صدا زد داداش از اسب واژگون شدی اما بلند شو خورشید خاک خورده ی صحرا بلند شو گیرم که شمر روی تن تو نشسته است بر هم بزن قواعد و از جا بلند شو باجسم چاک چاک مزن چنگ روی خاک تنها امید خیمه یِ زن ها بلند شو دارند می زنند به تو پیر مرد ها از دست شان بگیر عصا را بلند شو (ریان ابن شبیب یکی باعصا میزد ریان ابن شبیب حرف ناروا میزد ریان ابن شبیب مادرش و صدا میزد ریان ابن شبیب بدجوری دست وپا میزد) تا اسب ها به روی تنت تاختند ،شمر با ریشخند گفت :که حالا بلند شو!!! «از آب هم مضایقه کردند کوفیان» ای تشنه ی مقطع الاعضا بلند شو مادر رسیده آبرویش را بخر حسین یک یاعلی بگو و ازین جا بلند شو این خاک ها مناسب این خواب ناز نیست آتش گرفت خیمه ات آقا!! بلند شو!!... @roze_daftari