روضۂ دفتری شهادت امام علی(ع) 👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️ 👈🏻تایپ و ارسال: علیمحمدی📝 «السلام علیکَ یا ابالحسن یا امیرالمومنین» صاحب عزا کجایی گویم سرت سلامت کی میشود بیایی گویم سرت سلامت ای آفتاب زهرا، کی شام تار ما را چون صبحدم نمایی، گویم سرت سلامت یابن الحسن کجایی، من آمدم گدایی شب قدر است شب شهادت امام علی اومدی صدا میزنی، خوب دل بده ها کی میشود بیایی، در صبح آشنایی ای جلوه خدایی، گویم سرت سلامت در ماتم عزای مولا علی نشستی ای یار کربلایی، گویم سرت سلامت یابن الحسن کجایی،داد از غم جدایی بریم در خونه مولا علی، امشب کوفه چه خبره؟ جلوی خونه ی مولا علی همه جمعند، همه اومدند ببینن چی میشه؟ حال آقا امیرالمومنین بهتره یا نه (اَصبَق اِبنِ نُباته)[از شاگردان امام علی(ع)]میگه رفتم درِخونه آقا امیرالمومنین آقا ضربت خورده بود نشستم با رفقا گریه کردن ، صدای گریه از داخل منزل بلند شد، ماهم شروع کردیم به گریه کردن امام حسن در و باز کرد گفت مردم حال علی خوب نیست😭😭😭 همتون برید ، رفقا همه رفتند من موندم شروع به گریه کردم ، امام حسن دوباره در و باز کرد گفت اسبق مگه نگفتم برو حال علی خوب نیست گفتم آقا بذارید یه بار دیگه آقامو ببینم😭😭😭 اگه من اینجوری برم و آقامو نبینم میمیرم ، یه عمر پای درس و بحثو سفره ش بودم، منو بزرگ کرده بذارید یه بار دیگه ببینمش😭😭😭 میگه منو راه داد ((ببین گدای سمچ خوبه ها، گدای سمچ میگیره و میبره)) میگه رفتم داخل منزل دیدم یه دستمال زردی به سر مولا بسته بود اِنقد خون از وجود مبارکش رفته بود نفهمیدم دستمال زردتره یا صورتش، اینجا دیگه بچه ها شو صدا زدحسنم بیا حسینم بیا بچه های فاطمه بیاین😭😭😭 یه جوری حسن گریه میکرد امیرالمومنین با همه دردی که میکشید فرمود حسن جان: اینجوری گریه نکن بابا من طاقت اشکاتو ندارم😭😭 میخوام اینو بگم آقا جان طاقت اشکای حسن رو نداشتی اگه اون لحظه کربلا بودی که نازدونه ی حسین دید عمه زینب داره با یه بدن بی سر صحبت میکنه گفت عمه این کیه؟ فرمود: عزیز دلم این بدن بابای مظلومت حسینه، بخدا نگفت بابا گرسنمه ، نگفت بابا تشنمه گفت بابا پاشو دارن عمه ام رو با تازیانه میزنن، پاشو دارن عمه ام رو به اسیری میبرن، هر کجا نشستی ارباب بی کفن رو صدا بزن: یا حسییییین😭😭 @roze_daftari