بگم گریه کنا گفت بابا حِسم این است که من دردسرِ قافله ام کاش با خود ببری دردسر قافله را عمه بِکشَم سرمه چشام ناز میشه مگه نه عمه بابائیم میاد دلم باز میشه مگه نه دوباره زندگیم آغاز میشه مگه نه نامرتب نیستم من فقط النگوهام دستم نیست توندیدی بابا زیرِ مَعجر گُلِ سربَستم نیست بابا دندونم که افتاده در میاد مگه نه باباتوعروسیم داداش اکبرم میاد مگه نه بابا زجر دنبالِ منه ازهمه فراری ام این حال منه امشب تقدیرمونودادن دست این سه ساله زجر دنبالِ منه ازهمه فراری ام این حال منه باباآغوش گرمت مال منه زجردنبال منه گفت بابا بارونه نم نمه اگه تشنه ای هنوز من هم تشنمه من به هیچکسی نگفتم که گشنمه بارونه نم نمه توی بزم شراب پیرم کردن،اززندگی سیرم کردن میگم اینجارو نه دوست دارم بازارو این بازارو نه هرکاری میکردن کاش اینکارونه چه کردن مگه اینجا عمه ام شکست سرت از نی افتاد وشد دست به دست به رقیه امام حسین الهی العفو @roze_daftari