(ع) امام زین العابدین(ع) بر نیزه سرت دیدم و از خویش بریدم وز خویش بریدم چو به نی راس تو دیدم انگار تمامی علی بر سر نیزه‌ست بار غم و اندوه تو از نیزه کشیدم معراج تو بر نیزه شده قاری قرآن من سوره کهف از سر معراج شنیدم گسیوی پریشان ز چه بر باد سپردی؟ این زلف پریشان تو دادست نویدم صبح ظفر ماست به نزدیکی یک آه از ناقه عریان ز پیَت آه کشیدم در شام بلا گر چه به ما سخت گذشته‌است شادم که به فیض نظر شاه رسیدم افسوس که در شام بلا هلهله کردند در هر نفسی زین همه دشنام،شهیدم