ابو از قبرستون برداشته. گفتم اين زن کيه.گفت نميدونم ولي از ديروز تا حالا سه بار امام حسين اومده به ديدنش.صبح از خواب بيدار شدم.پرس وجو کردم.فهميدم زن آهنگر شهر بوده.رفتم سراغ آهنگر.تسليت گفتم.گفتم آقا زن شما کربلا رفته بود؟ گفت نه.گفتم توي خونتون روضه خوني داشتين؟ گفت نه.براي چي اين سوالارو ميپرسي؟.قضيه خوابمو نقل کردم.شروع کرد گريه کردن.گفت همسر من صبح که از خواب بلند ميشد رو به قبله مي ايستاد.دست به سينه سه مرتبه ميگفت : السلام عليک يا اباعبدالله. يا حسين يه عمر زير پرچمت سينه ميزنيم.يه عمره نوکريتو ميکنيم.نکنه توي قبر و لحظه مردن مارو تنها بذاري آقاجون ده مرتبه: بِالحُسَين ِ دريا به ديده تر من گريه ميکند زبانحال امام سجاد (ع) در شامه دريا به ديده تر من گريه ميکند آتش زسوز حنجر من گريه ميکند سنگي که ميزنند به فرقم زنان شام برزخم تازه سر من گريه ميکند از حلقه هاي سلسه خون ميچکد چو اشک زنجير هم به پيکر من گريه ميکند وقتي زدند خنده به اشکم زنان شام ديدم سه ساله خواهر من گريه ميکند ده مرتبه: بِعليّ بنِ الحسين يه کودک سه چهار ساله بود توکربلا امام باقر.چه صحنه هاي دلخراشي رو ديد. ياد دارم که کربلا بودم از غريبي چه ناله ها کردم جسم جدم ميان مقتل بود با رقيه چه گريه ها کردم ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ ده مرتبه: بِموُسي بنِ جَعفَر ٍ خادم حرم امام رضا ميگفت.وقتي ماها يه حاجتي رو ازآقا طلب ميکنيم غذاي خودمونو ميديدم به يکي از زوار. اومدم توصحن.لباس خادمي حضرت بتنم بودوظرف غذا تودستم .ديدم يه پيرزني داره ميره داخل حرم.دويدم ولي بهش نرسيدم.نگاه کردم سمت در. ديدم يه آقايي با بچه اش داره ميره بيرون ازحرم.به دلم افتاد غذاروبدم به بچه اش.خودمو رسوندم بهش.سلام کردم.جواب داد. گفتم اين غذاي امام رضاست.مال شما.همونجا روزمين نشست.بلند بلند گريه ميکرد.گفتم چي شده.گفت الان کنار ضريح داشتم زيارتنامه ميخوندم. بچم گفت من گرسنمه.گفتم صبرکن ميريم هتل غذا ميخوريم.ديدم خيلي بي تابي ميکنه گفتم باباجان ما مهمون امام رضاييم.اينجاهم خونه امام رضاست.از امام رضابخواه. بچه رو کرد به ضريح گفت امام رضا من غذا ميخوام.الان شما غذاي حضرتو آوردي دادي به اين بچه. يا امام رضا.تو ولي نعمت مايي.ما سرسفره تو مهمونيم آقا.نکنه دست رد به سينه من گنهکاربزني قربونت برم. ده مرتبه: بِعليِّ بنِ مُوسي ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ده مرتبه: بِعَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ اي يادگار فاطمه مارا توياد کن آقا بيا وشيعه خود را توشاد کن ازما که گوييا به تو خيري نمي رسد پس خود به لب دعاي فرج را زياد کن عالم پر است از ستم و ظلم دشمنان دنياي خسته را تو پراز عدل و داد کن آقا تورا قسم به اسيري عمه ات فکري به انتقام ز آل زياد کن سوال کردن ازآقا اون چه مصيبتيه که شما صبح وشام براش خون گريه ميکني؟ .مصيبت جدغريبتون حسينه.فرمود اگه حسينم بود براين مصيبت خون گريه ميکرد.فرمود مصيبت عموتون عباسه.فرمود اگه عباسم بود خون گريه ميکرد.پس چه مصيبتيه آقاجون.فرمود مصيبت اسيري عمه مون زينبه. يا الله.سادات منو ببخش.شب عليه.وقتي ميخواست بي بي بره زيارت قبر پيغمبر علي مقابل حسن و حسين دوطرف زينب راه مي افتادن.اميرالمومنين دوان دوان ميرفت مشعل ها را خاموش ميکرد.سوال کردن آقاجان چرا اين کارو ميکنين فرمود نميخوام چشم نامحرم به جمال دخترم زينب بيفته.يا علي آقاجان کجا بودي کربلا ببيني .. ...واي واي ...امشب هر چي ميخوايي از امام زمان بخواه. دوان دوان خودشو رسوند تو گودي قتلگاه.يه نگاه کرد.پاهاي زينب ديگه رمق نداره.نشست .استادمون ميفرمود ايني که شنيدين زينب شمشير شکسته رو کنار زد نه نه . دونه دونه شمشير و نيزه شکسته هارو از تو بدن حسين بيرون کشيد.يا الله .يا بقيه الله منو ببخش آقا .راوي ميگه ديدم زينب لب هارو گذاشت به رگ هاي بريده اباعبدالله يا حسين .....يا حسين .. ده مرتبه: بِالحُجَّةِ. التماس دعای مخصوص از دوستان خودم دارم