🖕🖕🖕متن روضه بالا زینب وهنده زن یزید مداح.."آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) مسلمون نبود ، دخترش رو اورد پیش طبیب های بزرگ،، سلمان میگه یه روزی نگاه کردم دیدم یه پیرمردی با دختر کوچولوش بین نیزه زارها نشسته، چی میخوای پیرمرد گفت دخترم نابینا هست هرجا بردمش من از تجارم،، خیلی ثروت دارم گفت اگر این دختر خوب بشه مسلمون میشی یا نه گفت اره بلند شدن اومدن در خونه امیرالمومنین سلمان میگه دغل الباب کردیم مولا درو باز کرد وارد خونه شدیم گفتم اقا پدرش میگه اگر این دختر بینایش رو بدست بیاره من مسلمون میشم روضه من امشب همینه امیرالمومنین یه نگاهی کرد گفت بگید حسینم بیاد جان عالم به فدات که همه عالم دست خودته اقا علامه امینی( رحمه الله علیه) وقتی از دنیا رفت گفت خواب دید پسرش که بابا چخبر گفت بابا همینقدر بهت بگم که همه کاره حسینه تا ابی عبدالله اومد گفت یه ظرف اب بیارید یه ظرف ابم هم اوردن ، اقا سن و سالی ندارن،، جون عالم فداش شاید ابی عبدالله چهار پنج ساله بود تا اب اوردن ، ظرف اب رو جلوش گذاشتن حضرت گفت دستتو بزن داخل این ظرف اب و بیرون بیار اقا امام حسین اینکار رو انجام داد ،، اقا گفت حالا بدید این دختر اب و بنوشه تا ظرف اب رو نوشید ، یکم چشماشو بهم کشید ، یه نگاهی کرد ،، میشنید که دارن چی میگن یه نگاهی کرد گفت اقا ، حسین شمایید پدرش تا نگاه کرد گفت اشهد و ان لا الله الا الله شهادتین رو گفت مسلمون شد وقتی اومدن از خونه اقا امیرالمومنین برن بیرون ،، دختره یه نگاهی کرد گفت بابا میزاری من کنیزی این خونواده رو انجام بدم خلاصه کنم رفیقا ، قبول کردن این دختر کنیز خونواده حضرت زهرا شد ،، یعنی زیر نظر حضرت زهرا و حضرت زینب بزرگ شد ، بعد یه مدتی هم پدرش اومد دنبالش و رفتن شهر خودشو و روزگار گذشت همین دختری که بنام هنده بود با یزید حرام زاده ازدواج کرد،، خوب روزگار چرخید و چرخید و چرخید تا یه روزی قافله رو اوردن خرابه شام کسی که ریشه اش درست باشه هیچ موقع خودشو گم نمیکنه خیلی راحت بهت بگم @roze_daftari یه شب اصرار کرد میخوام برم دیدن اسرا ،،،ببینم اینایی که میگین خارجین کین از کجا اومدن ،، جان مولا خوب دل بده تا خبر دادن به بی بی زینب ، عمه جان هنده داره میاد( اونی که یه روز کنیزت بوده) با خدم و حشم اومدن و تا وارد خرابه شد ،، خرابه ای که نه حصیریه ، همه رو خاکا نشستن ،، جان عالم به فداشون نه سقفی داره امام سجاد میگه ، نه شمعی داره هیچی نداره یه نگاهی کرد گفت بزرگ این اسرا کیه همه عمه سادات رو نشون دادن بی بی بلند شد .گفت خانوم از کجا اومدی،، مال کجا هستی،، یه نگاهی کرد گفت ما مال مدینه ایم ،، کردم مدینه مدینه الرسول الله مال کدوم محله از مدینه اید فرمود مال بنی هاشممیم گفت بی بی جان من یه چنتا اشنا دارم اونجا بگوببینم ایا میشناسیشون به من بگو ایا اقام علی رو میشناسی یا نه فرمود بله میشناسم ایا خانوم حضرت زهرا رو میشناسی؟؟ بله میشناسم ایا امام حسن رو میشناسی ؟؟ بله میشناسم الله اکبر ادامه 👇 تا یه نگاه کرد گفت ایا حسین رو میشناسی ؟ دیگه بی بی طاقت نیاورد یه خورده گریه کرد چرا گریه میکنی بی بی اما یه جا صدا زد بی بی جان به من بگو ایا زینب رو میشناسی یا نه یه وقت بی بی روپوش رو عقب زد هنده من خود زینبم هنده حسینمو کشتن سر از بدنش جدا کردن هنده اون حسینی که ازش شفا گرفتی رگ های گلوشو بریدن یا زهرا یه جمله دیگه گفتم و یا علی خودم دیدم ز بالای بلندی که محبوب خدا را سر بریدن هرچی بهش گفتم اونجایی که خنجر گذاشتی بوسه گاه زینبه میکشیدی خنجرو یه جایی از رو سینه بلند شد ، جان مولا شما حقشو ادا کنید لگدی به پهلوی اقا زد، بدن و برگردوند یا صاحب الزمان پریشونه زینب ،، بی سامونه زینب داداش شلوغه تو گودال نرو جان زینب حضرت زینب داره میگه داداش منو میدید خنجر رو حنجر میکشید وحشیونه شمر پلید سر از تن تو میبرید یه یا حسین میخوام بگی با این گریت حسین ........... س @roze_daftari