رم زهرا عليها السلام و پدرم على عليه السّلام و برادرم‏ حسن عليه السّلام همه پاك سرشت رخت از اين جهان بربسته‏اند، اى يادگار گذشتگان و پناه بازماندگان تنها تو مانده‏اى، و اميد ما به تو است.» امام حسين عليه السّلام به او توجّه كرد و فرمود: «خواهرم مراقب باش كه شيطان بردبارى و تحمّلت را از دستت نگيرد.» زينب عليها السّلام عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت! و جانم به فدايت آيا راستى به همين زودى كشته مى‏شوى؟! امام حسين عليه السّلام در حالى كه گريه گلويش را گرفته و سرشك اشك از چشمانش سرازير بود فرمود: ! اگر مرغ قطارها شود، شب در آشيانه خود مى‏خوابد. زينب عليها السلام عرض كرد: «اى واى! تو با ظلم و ستم كشته مى‏شوى، چنين حادثه‏اى قلبم را جريحه‏دار و ريش ريش كند، و مرا سخت در فشار قرار دهد.» سپس زينب عليها السلام از شدّت ناراحتى دست بر گريبان نمود و آن را چاك زد، آنگاه بيهوش بر زمين افتاد. امام حسين عليه السّلام برخاست و آب بر چهره زينب عليها السلام ريخت تا او به هوش آمد، سپس او را آنچه مى‏توانست تسلّى خاطر داد، وفات پدر و جدّش (صلوات خدا بر همه آنها باد) را به ياد او افكند تا آرام بگيرد. پاره ای از وقایع شب عاشورا؛ مهلت خواستن برای نماز و تلاوت قرآن لهوف ،سید بن طاووس، ص150 لَمّا رَأَي الحُسَينُ عليه السلام حِرصَ القَومِ عَلي تَعجيلِ القِتالِ وقِلَّةَ انتِفاعِهِم بِالوَعظِ وَالمَقالِ، قالَ لِأَخيهِ العَبّاسِ عليه السلام: إنِ استَطَعتَ أن تَصرِفَهُم عَنّا فى هذَا اليَومِ فَافعَل؛ لَعَلَّنا نُصَلّى لِرَبِّنا فى هذِهِ اللَّيلَة، فَإِنَّهُ يَعلَمُ أنّى اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وتِلاوَةَ كِتابِه. قالَ الرّاوى : فَسَأَلَهُمُ العَبّاسُ عليه السلام ذلِكَ فَتَوَقَّفَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ فَقالَ لَهُ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ الزُّبَيدِىُّ: وَاللّه لَو أنَّهُم مِنَ التُّركِ وَالدَّيلَمِ وسَأَلوا ذلِكَ لَأَجَبناهُم، فَكَيفَ وهُم آلُ مُحَمَّدٍ ؟! فَأَجابوهُم إلي ذلِكَ. قالَ الرّاوى: وجَلَسَ الحُسَينُ عليه السلام فَرَقَدَ ثُمَّ استَيقَظَ وقال: يا اُختاه إنّى رَأَيتُ السّاعَةَ جَدّى مُحَمَّدا صلي الله عليه وآله وأبى عَلِيّا واُمّى فاطِمَةَ وأخِى الحَسَنَ عليهم السلام وهُم يَقولونَ: يا حُسَينُ إنَّكَ رائِحٌ إلَينا عَن قَريبٍ، وفى بَعضِ الرِّوايات: غَدا. قالَ الرّاوى: فَلَطَمَت زَينَبُ عليهاالسلام وَجهَها وصاحَت فَقالَ لَهَا الحُسَينُ عليه السلام: مَهلاً! لا تُشمِتِى القَومَ بِنا. ترجمه: هنگامى كه امام حسين عليه السلام، حرص ورزى دشمن را در شتاب براى نبرد و اندك بودن بهره مندى شان از اندرز و سخن را ديد به برادرش عبّاس عليه السلام فرمود: «اگر مى توانى آنان را امروز از [ نبرد با ] ما منصرف كنى بكن، تا امشب را براى پروردگارمان نماز بگزاريم كه او مى داند من نماز گزاردن براى او و تلاوت كتابش را دوست دارم». عبّاس عليه السلام اين را از ايشان خواست و عمر بن سعد درنگ كرد. عمرو بن حَجّاج زَبيدى به او گفت: به خدا سوگند اگر آنان ترك و ديلم نيز بودند و اين را خواسته بودند، موافقت مى كرديم، حال كه خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند، چگونه نپذيريم؟! از اين رو لشكر عمر بن سعد موافقت كرد. امام حسين عليه السلام نشسته، خوابش بُرد. سپس بيدار شد و گفت : «اى خواهر ! اين ساعت، جدّم محمّد صلى الله عليه و آله و پدرم على عليه السلام ، و مادرم فاطمه عليهاالسلام و برادرم حسن عليه السلام را در عالم رؤيا ديدم كه مى گفتند: اى حسين ! تو به زودى (بر اساس برخى روايت ها: فردا) به سوى ما مى آيى » . زينب عليهاالسلام، بر صورت خود زد و شيوَنى كشيد . حسين عليه السلام به او فرمود : «آرام تر! دشمن را شماتت كننده ما مكن». احتجاج امام حسین علیه السلام با دشمنان در صبح روز عاشورا لهوف، سید بن طاووس، ص 86