*مرثیه حضرت سجاد علیه السلام من آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده بود سایبان من زنهای شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من گردید نقش خاک ز سنگ یهودیان از نوک نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من اشک ریختم ز بصر، او شراب ریخت با آن که بود آیۀ کوثر به شأن من من ناله می‌زدم ز دل، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من «میثم»خدا جزات دهد در عزای ما کز نظم تو عیان شده سوز نهان من