روضه کوتاه قمر بنی هاشم: مجلس چهارم السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیر المومنین و الحسن و الحسین [...] نقل شده از مرحوم دربندی: اون شخص هر روز به زیارت امام حسین می رفت اما زیارت عباسو هفته ای یه بار می رفت تو عالم خواب فاطمه زهرا رو دید از او رو برمی گردونه فرمود تزور ابنی الحسین و لا تزور ابنی العباس الا قلیلا پسرم حسین رو زیارت می کنی اما پسرم عباسو کم زیارت می کنی اگرچه زاده ام البنین است و لیکن مادرش زهراست عباس اومد خدمت برادر صدا زد برادر جان دیگه سینه م تنگ شده دیگه از زندگی بیزار شدم «سئمت من الحیاة» میخوام برم از این منافقین انتقاممو بگیرم. حسین صدا زد حالا که میخوای بری به میدان، برو قدری برا بچه ها آب بیار گفتن تا نزدیک خیمه بچه ها شد فسمع الاطفال ینادون العطش العطش در خیمه قحط آب است عمو جان خون به دل رباب است عموجان راه افتاد به سمت میدان چهار هزار نفر نگهبان شریعه بودند با اینکه برنامه جنگ نداشت هشتاد نفر رو به درک واصل کرد رفت داخل آب وارد آب شد کفی از آب برداشت اما آب روی آب ریخت چو دید تشنۀ لب های خشک او دریاست به آب خیره شد و ناله اش ز دل برخاست که آب از چه نگردیدی از خجالت آب تو موج میزنی و تشنه یوسف زهراست قسم به فاطمه هرگز تو را نمی نوشم که در تو عکس لب خشک سیّدالشّهداست ز خون دیدۀ من روی موج خود بنویس که از تمامی اطفال تشنه تر سقّاست اما آب فرات یه پیامی برات آوردم ز شیر خواره برایت پیام آوردم پیام داده که ای آب غیرت تو کجاست؟ تو همه جنگ ها ملاک علمدار بوده تو جنگ احد تا خبر پیچید پیغمبرو کشتن همه فرار کردن ما یه قطره از مصیبت عباسو تو مصیبت شهادت حاج قاسم دیدیم مشک رو پر آب کرد به سمت نخلستان حرکت کرد عجب صحنه ای ساخت اگر همه این عالم خلق شده بود تا این صحنه به وجود بیاد جا داشت بی دلیل نیست تو زیارت عباس امام صادق فرمود بگو سلام ملائکه سلام انبیا سلام بندگان صالح خدا صبح و شب برتو باد یابن امیر المومنین مشک به شانه گرفت راه افتاد شروع کرد رجز خوندن لا ارهب الموت اذ الموت رقا حتی اواری فی المصالیت لقی نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا انی انا العباس اغدوا بالسقا و لا اخاف الشر یوم الملتقی یه وقت لشگر شنید لحن عباس عوض شد والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی دست چپشم قطع کردن بازم ادامه داد مشکو به دندان گرفت یه وقت تیری اومد به سینه عباس نشست گفتن فانقلب عن فرسه و صاح الی اخیه الحسین ادرکنی طبق اون خواب خودش روضه خودشوخونده مرحوم قزوینی دید یه روضه خونی میگه روز عاشورا با تیر به چشم عباس زدن خیلی گریه کرد بعد فرمود چرا این روضه ها رو میخونید؟ میگه شب تو خواب دیدم خودش فرمود سید ابراهیم آیا تو روز عاشورا بودی ببینی با من چه کردند؟ تا دستامو جدا کردن سپاه دشمن شروع کرد به تیر باران یه وقت یه تیر به چشمای من نشست زانو رو بالا آوردم تیر رو از چشمام جدا کنم عمامه از سرم افتاد یه ملعون با عمود آهن ... https://eitaa.com/rozehayemaktoub