در کوفه محشر شد به پا آه و واویلا آه و واویلا فرق علی گشته دو تا آه و واویلا آه و واویلا واویلا واویلا... محراب و منبر لاله گون آه و واویلا آه و واویلا مسجد شده دریای خون آه و واویلا آه و واویلا حاجتش روا شد مهمان زهرا شد واویلا واویلا... او جلوه ی سعادت است بر خودش سوگند بر خودش سوگند او کشته ی عدالت است بر خودش سوگند بر خودش سوگند گویم با چشم تر مولانا یا حیدر واویلا واویلا... فُزت و ربّ الکعبه اش آتش دل بود آتش دل بود شمشیر زهر آلوده در دست قاتل بود دست قاتل بود ملائک گریانند دلخون و نالانند واویلا واویلا...