رواق خاک آلودشبستانی که من دارم کجا و شأن بی پایان مهمانی که من دارم ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم به کار آید همین موی پریشانی که من دارم سر و رویت به هم خورده ولی کن باز زیبایی ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم اگر چه خاکی است اما شبیه تشت اصلا نیست بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید شده لب پر ، لب قاری قرآنی که من دارم بنمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم