نبی را به خاک حجاز است و ایران دو کس پارۀ تن، دو تن بهتر از جان مطاف ملک، فاطمه در مدینه علی بن موسی الرّضا در خراسان یکی شهر طوسش زند بوسه بر پا یکی بهر گریه رود در بیابان یکی مدفنش بوسه گاه خلایق یکی خانه اش سوخت از نار سوزان رواق یکی سر بر افلاک برده مزار یکی مانده با خاک یکسان یکی در فراق پسر دل پر از خون یکی در عزای پدر دیده گریان یکی را جوادش گرفته است در بر یکی محسنش پشت در گشت قربان یکی روز شد دفن در شهر غربت یکی شب غریبانه تر از غریبان چه می شد اگر جای شب روز روشن تن فاطمه دفن می شد به ایران الا فاطمه قبر فرزند خود بین که در طوس تابد چو ماه فروزان اگر بود قبر تو در کشور ما کجا بود تنها، کجا بود پنهان زنم بوسه بر قبر فرزندت این جا که عطر توام بر مشام آید از آن الهی زبان مرا وقت مردن به این بیت ترجیع، گویا بگردان گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم بند یازدهم غریبی که سوزانده هجرت وطن را! بآتش کشیده دل مرد و زن را تو تنهای تنها ولی در غم خود عزا خانه کردی دو صد انجمن را چرا درد خود را به مردم نگفتی چرا در دلت حبس کردی سخن را به کوچه عبا بر سر خود کشیدی چرا وا نکردی به شکوه دهن را زمین خراسان کجا داشت باور که گیرد در آغوش خود آن بدن را زنان خراسان به پاس عزایت ببخشند مهریۀ خویشتن را تو آن باغبانی که داغت زد آتش دل لاله و بلبلان چمن را به هنگام تشییع جسمت ملک گفت نسیم خراسان مبر یاسمن را کجا رو کنم با که گویم خدایا که مأمون دون می کشد بوالحسن را الا یا جوادالائمّه بر کن زداغ غریب خراسان وطن را در این آستان تا گدای تو هستم ندارد کسی عزّت و قدر من را گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم