ای ماه خونگرفته! که امشب برآمدی
نازم سرت! به سرکشی از دختر آمدی
تو باغبان عشقی و از دشت لالهها
در پیش یک چمن گل نیلوفر آمدی
دشمن گرفته کلبهی ما را ز چارسو
ای دلنواز من! ز کدامین در آمدی؟
راضی به زحمت تو نبودم که این چنین
بر دیدن رقیّهی خود، با سر آمدی
جان منی که بر لب من آمدی، پدر!
عمر منی که گوشهی ویران، سر آمدی
ای از سفر رسیده! چه آوردی ارمغان؟
دست تهی چرا به برِ خواهر آمدی؟
یادم بُوَد که رفتی و اصغر به دوش تو
اینک چرا بدون علی اصغر آمدی؟
از بزم ما خرابهنشینان، دگر مرو
ای ماه خونگرفته! که امشب برآمدی