کبوترمن مپرزلانه مبرصفارازآشیانه روانه گردی توازبرمن شودروانم پیت روانه کسی که بالت شکسته دشمن شکسته بال وچه کرده بامن تراکشانده میان کوچه مرنشانده به کنج خانه کبوترمن مپرزلانه مبرصفارازآشیانه تمام عمرم توئی طبیبم مزن شرارم مبرشکیبم میان دشمن ببین غریبم به کنج خانه ازین میانه کبوترمن مپرزلانه مبرصفارازآشیانه کتاب عمرت ورق ورق شد غروب گونه رخ شفق شد چگونه دستت چوبی رمق شد که موی زینب نکرده شانه کسی زحالم خبرندارد شب غم من سحرندارد قمرزعالم ستاره ریزد که آسمانم قمرندارد دوزانویم را به غم نشستم دراتنظاراجل نشستم شبی گلایه به ماه کردم فضای شب را پرآه کردم بصورت ماه نگاه کردم کبوترمن به خانه برگرد صفای لانه ه لانه برگرد