مجلس پنجم روضه حضرت زهرا های حضرت زهرا دیدار فاطمه زهرا با پیامبر حضرت رقیه السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّة ِ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ‏ ص وَ مَنْ وَصَلَكِ‏ فَقَدْ وَصَلَ‏ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ ص لِأَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْه‏ از سینه باز آه شرر بار می کشی شبنم چرا به صفحه گلزار می کشی انقدر گریه می کرد برای بابا میگن چند روزی در خانه نشسته بود و گریه میکرد اما یه روز دیدن بی بی دیگه طاقت نمیاره از خونه بیرون زد اما با چه حالی؟ گفتن «تعثر فی اذیالها» یعنی حال حضرت یه طوری بود گفتن پا روی لباس می گذاشت و حرکت می کرد «و هی لا تبصر شیئا لتواتر دمعتها» دیگه چیزی را نمی دید انقدر که اشک می ریخت جلو راهش رو نمیدید رفت کنار قبر پیغمبر تا نگاهی به حجره خالی پیامبر کرد دیدن فاطمه ناله ای زد و از هوش رفت زهرا جان دستاس و نان و شانه به گیسوی کودکان با همین دست مجروحت بهر چه کار ازتن بیمار میکشی اما آنچه که بیشتر دل شیعه رو می سوزونه این شبها از گریه نیز چشم تو را منع کرده اند از مردم مدینه چه آزار می کشی؟ آخه اومدن خیلی بی ادبانه صدا زدن : «لقد آذیتنا بکثرة بکائک» یعنی زهرا با گریه هات داری ما رو اذیت می کنی امیرالمومنین پیغام را برای زهرای مرضیه برد زهرا جواب داد علی جان بهشون بگو ما اقل مکثی بینهم یعنی دیگه مدت زیادی بین شما نمی مانم اما زهرا جان! هر کسی ... نه فقط علی هرکسی این حال تو رو ببینه یه سوالی براش پیش میاد آخه باباش در ۶۳ سالگی دست به دیوار می گرفت راه میرفت زهرا جان باید بپرسم از در خانه چگونه شد ره می روی و دست به دیوار میکشی آه جوانی را تماشا کن که وقت راه رفتن هم همان دستی که بشکسته است بر دیوار میگیرم در آن روزی که دیوان عدالت میشود برپا گریبان عدو را در بر دادار میگیرم اگر خواهند آنجا شاهدی از من به جز محسن شاهد از در و دیوار میگیرم لحظات آخر بابا خودش رو رسوند کنار بستر پیغمبر یه نگاهی کرد به بابا که تو بستر بیماری افتاده صدا زد بابا «نفسی لنفسیک الفداء» بابا جونم به فدات که اینجور تو بستر بیماری افتادی بعد صدا زد بابا میدونم لحظه های آخر عمر شماست ساعتی بعد دیگه ازت جدا میشم کجا دیگه تو رو ببینم صدا زد دخترم عند الحساب هر جا منو ندیدی اون وقتی که دارن به حساب اعمال مردم رسیدگی می کنن اونجا منو میبینی عرضه داشتم بابا اگه اونجا شما رو ندیدم کجا ببینم فرمود دخترم در هنگام شفاعت امت تو رو میبینم. این قدر نگران بود بابا رونبینه عرضه داشت : اگه اونجا هم نتونستم چه کنم؟ پیغمبر فرمود: دخترم «عند الصراط» اون لحظه که مردم میخوان از پل صراط عبور کنند میام و منو میبینی اما چی می خوام از کنم می خوام عرض کنم لایوم کیومک یا ابا اعبد الله می خوام یه زبان حالی عرض کنم شاید اون لحظه ای که ابی عبدالله می خواد با دخترش خداحافظی کنه زبان حال رقیه اینه صدا بزنه بابا الان که داری میری به میدان من دیگه تو رو کجا میتونم ببینم؟ صدا بزنه دخترم روز یازدهم محرم بیا کنار گودی قتلگاه بابا اگه اونجا ندیدمت چه کنم دخترم روز دوازدهم بیا دروازه کوفه اونجا منو میبینی بابا اگه اونجا ندیدم چیکار کنم دخترم بیا مجلس یزید اون لحظه ای که سرم رو میزارن رو تشت طلا اما اگه منو ندیدی دیگه خودم میام خرابه شام ... عمه بیا گمشده پیدا شده واویلا کنج خرابه شب یلداشده واویلا بگیم فاطمه جان چقدر این شبا ملائکه خدا ومدن به شما تسلیت می گفتند جبرئیل میومد اما کسی بود به دخترای حسین تسلیت بگه نه به خدا فقط یه عده بودن که تا میشنیدن این بچه ها دارن بابا رو صدا می زنند با تازیانه میومدن این بچه‌ها رو میزدن اما تنها کسی که اومد رقیه رو آرام کنه خود ابی عبدالله بود بمیرم تا یه نگاهی به سر بابا کرد گفت بابا یه سوالی دارم پدر فدای سر نورانیت سنگ جفا که زد به پیشانیت أبه من ذا الذی خضبک بدمائک خدایا فرج امام زمان برسان رهبر معظم انقلاب در پناه امام زمان محافظت بفرما شر دشمنان اسلام به ویژه امریکا و اسرائیل به خودشان برگردان کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub