السلام علی الطِّفلِ الرَّضیعِ المَرمِیِّ الصَّریعِ (کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده) المُتَشَحِّطِ دَما (به خون تیپده) المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ( و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد) سکینه بنت الحسینِ میگه سهمیه ی آب توی خیمه ما بچه ها تمام شد غروب تاسوعا بود. با خودم گفتم برم خیمه ی عمه جانم زینب جایگاه زینب رو در بین بچه ها ببین هر کی به گرفتاری می افته میره سراغ زینب حتی خود حسینم همینجوره هر چی ناله زن و بچه ها توی خیمه بلند می شد ابی عبدالله اول زینب رو صدا می زد امان از دل زینب اومدم توی خیمه عمه جانم زینب بلکه بتونم به توسط عمه جانم تشنگیم رو رفع کنم دیدم عمه ام داداش شیرخواره ام رو بغل گرفته از مادرا می پرسم این بچه عوضِ اینکه بغل رباب باشه چرا بغلِ زینبه؟؟؟! من اینجوری می فهمم یعنی مادرش هم نتونسته ساکتش کنه همه برا رفع گرفتاریشون میاند سراغ زینب دیدم داداشمو بغل گرفته متوجه حضور من توی خیمه نشد دیدم هی بلند میشه هی میشینه هی میگه إصبر صبراً یابنَ أخی صبر کن الان خودم میدم برادرم ببره سیرابت کنه الله اکبر مگه توی خیمه ها چقدر قحط آب شده که حتی یه جرعه هم برا شیرخواره رباب نداره پشیمون شدم بلافاصله از خیمه عمه ام بیرون اومدم وقتی دیگه اینجوری دیدم حالِ عمه ام رو دیگه صحبتی از عطش نکردم فقط اومدم به عموم گفتم عمو داداشم داره میمیره این بچه از غروب تاسوعا بغلِ زینبه تا عصر عاشورا دیدند ابی عبدالله داره استغاثه میکنه هل من ذابٍّ یذبُّ عن حرم رسول الله یه نگاه کرد دیده دیگه یه دونه هم براش یار باقی نمونده همه ی یاراش روی زمین افتادند برا خودش نگفت فرمود کیه که از حرم پیغمبر دفاع کنه اینجا بود صدای ضجّه از خیمه ها بلند شد فارتفعت اصوات النساء بالعویل یه مرتبه حسین شنید زنها دارند جیغ می زنند ضجّه می زنند بلافاصله استغاثه اش رو ترک کرد اومد سمت خیمه ها فَنادیٰ یا زینب چه خبره خواهرم الله اکبر توی خیمه ها مگه چه خبره که همه دارند اینجوری بی قراری می کنند فرمود ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیر این بوه شیرخواره ام رو بده ، من میخوام باهاش وداع کنم بچه رو که از خواهر گرفت تعبیر لهوفه نگفت رباب بچه ام رو بده بچه رو از خواهر گرفت رباب اونجا بود نمی دونم تا بچه رو داد بغل ابی عبدالله گفت داداش سه روزِ این بچه آب نخورده الله اکبر ما کجا اینو می فهمیم بگیر اینو سیرابش کن آورد وسط لشگر آی قوم قَتَلتُم شیعَتی و اهلَ بیتی فقط بَقیَ هذا الطفل اما ترونه کیف یتلظّیٰ عطشا ببینید از شدت عطش لبهاش رو داره باز و بسته می کنه مرحوم سید می نویسد فَبَین ما یُخاطِبُهُم یعنی هنوز حرف حسین تموم نشده بود دیدند چنان با تیر گوش تا گوش علی اصغر دریده شد حسین ==================== ✍کانال متن روضه های حجت‌الاسلام میرزامحمدی 🆔 @rozehayemirza_matn