🔸 یک شب محمد همین طور که دراز کشیده بود، نگاهش را به بالا دوخت و با صدایی ملایم گفت: «رضا! دوست دارم موقع شهادت، تیر درست بخورد به قلب ام درست همین جایی که این شعر را نوشته‌ام.»   🙄 کنجکاو شدم. سرم را بالا گرفتم. در تاریک روشن سنگر به پیراهنش نگاه کردم. این بیت نوشته بود: آن قدر غمت به جان پذیرم حسین تا قبر تو را بغل بگیرم حسین 🌷«شهید محمد مصطفی پور» 🌺 @s_digar