از این شهرها میتوان بغداد و دمشق و اسلامبول و قاهره و نیشابور و خوارزم و بلخ و مرو و قرطبه و غرناطه را نام برد که همه هم در جهت علمی و فکری شهرت داشتند و هم در جهت اسراف در تجمل و خوشگذرانی و قصرها و کنیزان مغنیه و رقاصه در حالی که مردم مدینه در فقر بسر میبردند و در انتظار این بودند که پس از سالها مثلا خلیفه یا اطرافیان او به آنجا بروند به رسم احسان و صدقه به مستمندان از بیت المال مسلمین چیزی به آنها با هزار منّت تصدق نمایند.
آری از مثل مالکبن انس در حدیث و فقه اسم برده میشد، و به او امام اهل مدینه لقب داده بودند اما این نیز به منظورهای سیاسی بود و منصور دوانیقی برای معارضه با امام جعفر صادق علیه السلام و اهل بیت از مالک ترویج میکرد.
البته در عصر امام محمد باقر و بالخصوص حضرت امام جعفر صادق علیهماالسلام موقعیت علمی مدینه تجدید شد و رجال بزرگ از مدرسه این دو امام بیرون آمدند که عده ای از آنها شهرت جهانی یافتند، اما این رونق بازار علوم و معارف هم دیری نپائید به واسطه شهادت حضرت صادق علیه السلام و بازداشت و زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که سالها ادامه یافت دوباره آن وضع سابق را تعقیب کردند.
و خلاصه در اثر این دسایس سیاسی مدینه تقریباً پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در تمام این مدت چهارده قرن تا امروز وضعی را که مناسب شأن و شرافت و موقعیّت مهبط وحی و مرکز رسالت اسلام و مدفن رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و مقرّ اهل بیت علیهمالسلام باشد نیافت. فقط مسأله ای که در آن، مورد نظر و اهتمام بوده و هست معارضه با نفوذ اهل بیت علیهمالسلام و اندیشه های اسلام راستین میباشد که به شدیدترین صورت پیروان اهل بیت و شیعه محق سرکوب میشدند و از حقوق اسلامی حتی قبول شهادت محروم میگردیدند و این سیاستی بود که در تمام عالم اسلام اجرا میشد.
و حتی نقل فضایل آنها موجب بودکه بزرگترین محدثین و راویان احادیث را منزوی کند و نقل حدیث از او را ممنوع سازد و بقول ناصر خسرو:
در بلخ ایمنند ز هر شری * می خوار و دزد و لوطی و زن باره
ور دوستدار آل رسولی تو * از خانمان کنندت آواره
آزاد و بنده و پسر و دختر * پیر و جوان و طفل به گهواره
بر دوستی عترت پیغمبر * کردندمان نشانه بیغاره
مدینه منوره در طول تاریخ به واسطه جهات بسیار از جمله بدرفتاری و سوء سلوک زمامداران همواره در معرض گرایش به اهل بیت و پیروی از هدایت آنها قرار میگرفت که آن گرایش با خشونت شدید و کشتار که گاهی به صورت قتل عام بود سرکوب میشد.
اما مرور زمان و تسلط حکام جائر حقانیت اهل بیت و حقیقت و صحت برنامهای را که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم در امر رهبری امت داده بود روزبروز روشنتر ساخت، و مردم فهمیدند که عدول از این برنامه و رجوع نکردن به اهل بیت رسالت علیهمالسلام منشأ همه مفاسد و معایب و تسلط زورگویان و ستم پیشگان میباشد.
مسلمانان میدیدند نظاماتی که اسلام با آنها درگیری داشته و محکوم کرده و برانداخته است از نو تجدید شده، و رسوم مداین و روم و پایتختهای دیگر جباران در دمشق و بغداد و غرناطه و اسلامبول و… معمول و متداول گشته و خلافت با شاهنشاهی، و امپراطوری و ملوکیت و استبداد و فرعونیت مترادف گردیده است.
بر اثر این اوضاع دانستند که خبرهای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و برنامه ای که خدا در امر خلافت مقرر فرموده همه برخیر و مصلحت است و برای استمرار دعوت اسلام و نجات مستضعفان بوده است.
دانستند که هیچیک از این رژیمهای غیر شرعی پاسخگوی خواسته های وجدان بشری و محقق اهداف اسلام نیست.
گسترش این بینش ارکان حکومتهای غاصب را که به اسم اسلام مردم را استعباد میکردند همیشه میلرزانید، و همه از اینکه مدینه مرکز این بینش شود در هراس بودند.
لذا حتی ابن حجر که یکی از علمای معروف اهل سنّت و مروج سیاستهای اسلام برانداز، و جیره خوار دستگاه همین حکومتها است در ابتدای کتاب (الصواعق المحرقه) به شدت از اینکه فکر شیعی یعنی اندیشه اسلام راستین، و معارضه با سلطههای استعلا و استعبادی در مدینه روند بگیرد و فراگیر شود اظهار نگرانی مینماید، و به گمان خودش صواعق را برای جلوگیری از گسترش این بینش تألیف میکند.
آری مسأله مدینه منوره برای تمام سیاستهای حکام غاصب همین بود، لذا اسلام را از حرکت سریع اصیلش بازداشتند و سیاستهای آن را در مسیر اهداف خود رهبری کردند، و اینهمه عقبماندگیها را برای مسلمانان بوجود آوردند.