توی اوج شلوغی کارها بود که بهم گفتن: بابک می خواد بره اعتکاف گفتم: مگه میشه همه کارها رو دوش بابکه. برادر و عموش رفتند باهاش صحبت کردند که صلاح نیست تو این حجم کار سه روز نباشی، سال دیگه می ری... بابک گفت: شما می تونید تضمین کنید که من تا سال دیگه زنده ام؟ 📕 بیست و هفت روز و یک لبخند، زندگینامه شهید مدافع حرم بابک نوری صفحه ٧٣ 🇮🇷 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @maanaviatpasuhi