#صبر_مادران_شهدا
قرار بود از مهرداد برایم خبر بیاورند ،
دخترو دامادم بی موقع می آیند خانه مان. بلافاصله می پرسم مهرداد شهید شده؟؟
دخترم می گوید انا لله و انا الیه راجعون.
یکباره احساس می کنم گلویم فشرده میشود و از حنجره ام ، فریادی بیرون می آید. برای اینکه حرکت غیر عادی ای از من سر نزند ، سریع میروم زیرزمین ....
می گویم خدایا شکرت، این به خودت مربوط است و من راضیم به رضایت. کمکم کن کاری بکنم که پسند تو باشد.
مبادا آبروی اسلام و انقلاب با اشتباه من لطمه بخورد. هدایتم کن به آنچه مقدر کرده ای.
چنان آرام میشوم که انگار دوش آب سرد گرفته ام. بعد آرام و مسلط میآیم بالا و می نشینم.
می گویم تا کسی را کنار ناصر(برادرش) دفن نکرده اند مهرداد را کنارش دفن کنید.
خاموش نگاهم می کنند.
می گویند مهرداد مفقودالاثره.
بی اختیار یاد جمله امام حسین می افتم،
رضا برضاک، تسلیما لامرک، صبرا علی بلائک، لا معبود سواک
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1