💠مرحوم طاهر حاج رضایی برادرِ طیب میگفت:
وقتی طیب در زندان ساواک بود به ملاقاتش رفتم. از من خواست که برایش قرآن و مفاتیح بیاورم.
🌷میگفت: در این شش ماه زندانی خدا خواست که کاملا از گذشته ام توبه کنم.
صبح یازدهم آبان ماشین مخصوص آمد و طیب و حاج اسماعیل را با خود برد.
وقتی طیب از محوطه زندان خارج میشد داد زد و گفت:
🌷به (امام) خمینی بگویید من پشت سر شما چیزی نگفتم. ما به شما ارادت داریم.
ساعتی بعد در میدان اجرای حکم، حاج اسماعیل ترسیده بود و داد میزد.
طیب بالحن آرامی گفت: بگذار کارشان را بکنند. بعد هم آنها را به چوب بستند و...
📚 کتاب طیب ، اثر گروه فرهنگی شهید هادی
🌹 @saberin_shahid_ghafari1