🌿͜͡🤍͜͡﷽
برادرها بلند شید، نماز شب.
هوا سرد بود. کسی حال بلند شدن نداشت. پتوها را کشیده بودند تا روی سرشان و خوابیده بودند.
دست بردار نبود. هی داد میزد « بلند شید؛ نماز شب!»
یکی سرش را از زیر پتو درآورد. همین طور که چشمهایش بسته بود گفت: «از همین زیر پتو العفو.»
چند تا پتو دور خودش پیچید و رفت. زیر نور فانوس دعا میخواند، نماز میخواند، گریه میکرد.
📚منبع: طلبه شهید مصطفی ردانی پور
۸ اسفند سالروز شهادت شهيد حسين خرازي🌷
🌿¦⇠
#اللھمعجݪلولیڪاݪـفࢪج
🤍¦⇠
#امام_زمان
🌿¦⇠
#شهیدانه
➣͜͡🤍͜͡
@sabk_zendegi_mahdavi