•~🌸🌿~• رفـیقش گـفت:«چـرا نـاراحـتی؟» محـمدحـسین گـفت:«خیلی جـامعه خـراب شـده،آدم به گنـاه می‌افـته!» رفـیقش گـفت:«خـدا تـوزو بـرای هـمین گـذاشته و گـفته که مـن گنـاهـاتون رو می‌بخـشم.» محـمد‌حـسین قـانع نشـد.گفت:« وقـتی یه قـطره جـوهـر می‌افـته روی‌آیـنه،شـاید دستـمال بـرداری و قـطره رو پـاڪ کنی،ولۍ آیـنه ڪدر می‌شه».بـا خـودم فڪر مۍکـردم ایـن چـه آدم جـالـبی اسـت،مـا گنـاه مۍکنـیم و دلـمان به تـوبه خـوش اسـت،تـازه خـیلی وقـت‌هـا تـوبه هـم نمۍکنـیم،ولی ایـن چـقدر جـلوتـر مۍپـرد. ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕