💌
#دلنوشته
🔵همسر شهید مدافعحرم یدالله ترمیمی
بذار به اندازهی تمام این روزها که نمیبینمت، ۵۰بار ببوسمت! بهم قول دادی زود برمیگردی و همیشه جایی ماموریت میرفتی، شوخی میکردی میگفتی عمودی میرم افقی برمیگردم و به قولت عمل کردی و زودتر از بقیه برگشتی اما ایندفعه شوخیات به جدی تبدیل شد و به قول خودت افقی برگشتی⚰😔
وقتی برگردوندنت، برای اولینبار خواستم ببینمت! یاد خوابم افتادم که حدود یکسال قبل خواب دیدم. بهم خبر میدن یــــداللهام شهید شــــده و توی تابوت میارنش که چندتا تابوت شهیــــد دیگه هم بود و من میرم بــــالای سرش! میخوان تابوتو بــــاز کنند؛ توی دلــــم میگم خــــدا کنه عزیزِ مــــن نباشه و از خواب، بیــــدار میشم😥
لحظهای که میخوان تابوتو باز کنن، این جملات تماما درون من میپیچه که کاش اونی که توی تابوته، یدالله نباشه اما انتظار به پایان میرسه و چهره نورانیتو میبینم و تمام امید من، یکباره به ناامیدی تبدیل میشه اما قیافهات مثل موقعهایی بود که میخوابیدی و من به چهره آرومت دقایقی خیره میموندم و لذت میبردم و دستمو آروم میبرم سمت صورتت تا نازت کنم💞
یادمه همیشه صورتت گرم بود و خیلی وقتها میگفتی صورتمو بزارم روی صورتت اما ایندفعه، تا دستم به صورتت رسید، از سردی بدنت دل من مثل یه تیکه یخ ریخت! دیگر برایم هیچ چیز مهم نبود! انگار تمام دنیا برایم تمام شد! چقــــدر در وجودم به پستی دنیا پی بُردم که چندهفته قبل با هم برنامههای آینــــدهمان را مــــرور میکردیم ولی حالا، همــــهچی خلاصه شد در یک جعبــــهی چوبــــی😭
یدالله تو گفتی زود برمیگردم! راست گفتی زود برگشتی ولی خوشمرام! رواست که چندسال بگذرد و روی ماهت را نبینم؟!🥀❤️
ای همنفس!
ای همسفـــر! کجایی؟
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️
@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•