✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ ابوالحسین از سادات فاطمی بود و نسبتش‌با چند واسطه به امام صادق علیه السلام می‌رسید او در قم زندگی می‌کرد وی مردی شرابخوار بود و زندگی را به سختی می‌گذرانید در آن زمان احمد بن اسحاق وکیل امام هادی علیه السلام در شهر قم بود روزی برای ابوالحسین کاری پیش آمد و نیازمند کمک شد به همین خاطر به خانه احمد رفت احمد چون میدانست که ابوالحسین شراب می‌نوشد او را به خانه اش راه نداد و از خودش راند مدتی بعد احمد برای زیارت امام هادی علیه السلام به سامرا رفت اما امام او را راه نداد احمد پیغام فرستاد و عرض کرد: اجازه دهید که مشرف شوم و بدانم که خطای من چیست؟ پس از خواهش بسیار حضرت به او اذن دخول داد وقتی که احمد از تقصیر خود پرسید؟ حضرت فرمود: پسر عموی من پیش تو آمد ولی تو او را از خود راندی احمد عرض کرد: او را از خود راندم زیرا که شراب می‌خورد حضرت فرمود: باید رعایت نسبش را می‌کردی و احترامش می‌نمودی شاید پشیمان میشد و توبه می‌کرد پس از مدتی احمد به قم مراجعت کرد وقتی که ابوالحسین به دیدن وی رفت احمد تمام قد جلویش بلند شد و به او احترام گذاشت و او را بالای مجلس نشانید و به او احترام زیادی کرد وقتی که مجلس تمام شد ابوالحسین گفت:‌ چطور شد که قبلاً مرا به خانه ات راه نمیدادی ولی حالا که از سامرا برگشته‌ای این طور به من احترام می‌گذاری احمد گفت: این کار دستور امام است سپس حکایتش را برای وی نقل کرد وقتی که حرفش تمام شد ابوالحسین گفت: خاک بر سرم که خودم را به این گناه آلوده کرده‌ام و در همان موقع توبه کرد و دیگر لب به شراب نزد بدین ترتیب با عنایتی که امام به او فرمود به راه راست هدایت گردید ↲صدیقه کبری فاطمه، صفحه ۸۸ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°