💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ شبی که وسایلش را جمع می‌کرد، من گریه می‌کردم ولی او دائم من را نصیحت و سفارش به صبر می‌کرد. خانواده من اطلاع داشتند که علی اکبر به مأموریت می‌رود؛ ولی خانواده خودش خبر نداشتند که آن هم به دلیل بیماری مادرش بود. تمام این مدت اشک می‌ریختم. ایشان در سکوت عجیبی بود. قبل از خداحافظی سفارش بچه‌ها را کرد. گویی خودش هم می‌دانست که دیگر بر نمی‌گردد. وقتی او رفت، انگار تمام دنیای ما رفت. بچه‌ها را از خواب بیدار نکرد. فقط چند دقیقه‌ای بالا سرشان ایستاد و نگاهشان کرد. بعد هم بوسیدشان و رفت. جدا شدن از خانواده واقعاً سخت بود؛ اما از آنجایی که هدف بزرگ‌تری داشت؛ به راهش ادامه داد.» علی اکبر در دوازدهمین روز از بهمن ماه، با خانواده تماس گرفت و با همسر و فرزندانش سخن گفت و البته آنان نمی‌دانستند که این، آخرین حرف‌ها و توصیه‌های همسر و بابا برای آنان است. فردای آن روز یعنی در سیزدهمین روز از بهمن ماه سال  ۱۳۹۴ بود که وی پس از مجروحیت از ناحیه دست و پا، با اصابت گلوله تک تیراندازها به سرش، عروج کرد. از علی اکبر عربی، فاطمه هشت ساله، محمدمصباح شش ساله و طهورا دو ساله به یادگار ماند. ..🌸🎉🌸🎉🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•